گره زدن سرنوشت خود به دیگران

در دورانی که ما به سر می بریم، به علت افزایش شدید مشکلات اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و حتی عواقب مشکلات سیاسی در جامعه، مشکلات روانی زیادی بین مردم گسترش پیدا کرده. بیشتر مردم به گونه­ای درگیر این مشکلات هستند. یکی از کارهای خطرناکی که می توانیم بکنیم این است که بدون بررسی همه جانبه و سنجیدن کلیه جوانب کار، سرنوشت خودمان را به یکی از این آدمها گره بزنیم. شاید شروع این اتصال، دست خودمان باشد ولی پایان آن مشخص نیست.

فرض کنید من پسری هستم درسخوان. نزدیک کنکور هستم و با یک دنیا آرزو. در کنار درسم دوست دارم دوست دختری داشته باشم که اوقات فراغت را با او خوش بگذرانم. از طریق اینترنت یا هر جور دیگر، یکی را پیدا می کنم و وارد رابطه دوستی می شوم. (نقطه عطف اول و آغاز گره خوردن سرنوشت)!

در طول دوستی و شاید هم از همان روزهای اول با خودم این فکر را بکنم که این فرد، آدمی نیست که بتوانم با او ازدواج کنم و یک رابطه دائمی با او برقرار کنم ولی برای وقت گذراندن و بصورت موقت بد نیست!

دختر اما افکار دیگری برای خودش دارد. شاید فکر کند که این پسر خوبی است و ...

در نقطه عطف بعدی زندگی پسر، مثلا پس از قبولی در کنکور یا پس از آشنایی با یک مورد بهتر در دانشگاه به قصد ازدواج دائمی یا مواردی از این قبیل، پسر تصمیم می گیرد به رابطه قبلی پایان بدهد. دختر که خودش را در این معامله باخته می بیند سعی می کند جلوی این تصمیم را بگیرد. از این جا بدبختیها شروع می شود. کم هزینه­ترین ورژن این سناریو این است که دختر هم بعد از مدتی تقلا به سرنوشت تن بدهد و با انبوهی مشکلات روانی در لاک تنهایی خود فرو رود. ورژنهای بدتر این است که دختر سعی کند در زندگی پسر اخلال ایجاد کند، مثلا خودش را به نامزد پسر معرفی کند. در ورژنهای هولناک، ممکن است دختر سعی کند از پسر انتقام بگیرد یا خودکشی کند، یا برادر یا پدرش بفهمند و ...

به غیر از مورد اول، در بقیه ورژنهای دیگر، پسر هم از پسآمدهای گره زدن سرنوشتش بی نصیب نخواهد ماند!

فرض کنید شما در حال گذر از یک خیابان هستید. آیا امکان دارد ناگهان یک نفر با یک کارد بزرگ به جان شما بیافتد و ساعتی دیگر جسد آغشته به خون شما در حالی که هیچ کس نمی تواند به داد شما برسد روی زمین افتاده باشد؟

پاسخ: تا زمانی که سرنوشت خود را با دیگری گرده نزده باشید، امکانش بسیار ضعیف است. ولی وقتی سرنوشت خود را با یکی از آدمهای مشکل­دار جامعه پیوند می زنید، بعید نیست!

مثلا اجازه بدهید جای پسر درسخوان سناریوی بالا را با یک سوژه دیگر عوض کرد! مثلاً جوانی که در یک مغازه کار می کند و به دلیل مشکلات مالی توانایی ازدواج ندارد یا حتی متاهل است و خوشی زیر دلش می زند و دوست دارد دوست دختری داشته باشد. و مثلاً ناگهان سر و کله زنی شوهردار (که مثلا باشوهرش مشکلاتی دارد) در زندگیش پیدا شود و مرد جوان هم بدون توجه به عاقبت کار، سرنوشت خود را با آن زن گره بزند.

پس از مدتی در اثر یک اشتباه، گوشی زن متاهل به دست شوهرش می افتد و پیامکهای عاشقانه پسر جوان را می بیند. یا نه پسر جوان بسیار باهوش تر از این است که با پیامک سندی بر جای بگذارد، مثلا شوهر بدبین نسبت به همسر، یک روز زنش را تعقیب می کند و متوجه می شود که با مردی دیگر رابطه دارد!

در این صورت داستان بالا که یک نفر با کارد توی خیابان شما را لت و پار کند خیلی دور از ذهن نخواهد بود (مانند واقعه میدان کاج تهران).

در حقیقت شما با ایجاد ارتباط با دیگران، بدون شناخت دقیق و آینده­نگری، سرنوشت و آینده خودتان را به سرنوشت دیگران گره زده­اید.

مشورت بدون استدلال؛ سود یا زیان

بعضی وقتها در زندگی می خواهیم تصمیمی بگیریم که بعضی از افراد اطرافمان مانند پدر، مادر یا خواهر و برادر با آن مخالفند. وقتی علت مخالفتشان را می پرسیم دلیل قانع کننده ای ندارند یا نمی توانند بیان کنند، شاید صرفاً حس بدی نسبت به آن تصمیم دارند ولی نمی توانند استدلال درستی بیاورند. بنابراین دلیل نامعقولی را به ما می گویند. مثلاً می گویند «این کار از عهده­ی تو خارج است، تو نمی­تونی»، «تو بلد نیستی»، «چنین کاری آدم با عرضه می خواد!»، «هیچ کس توی فامیل یا محله چنین کاری نکرده» و ....

این حرفها که احتمالاً ناشی از یک تجزیه و تحلیل درونی گوینده از موضوع است، نه تنها نمی تواند برای ما بازدارنده باشد بلکه ما را در انجام آن کار مصمم تر می کند. چون اگر از پس آن کار بر آییم هم به هدفی که در نظر گرفته بودیم می رسیم هم جلوی آن فرد، تواناییهای خود را اثبات می کنیم تا پس از این ما را دست کم نگیرد!

ولی وقتی آن تصمیم را می گیریم و انجام می دهیم متوجه می شویم که در باتلاق افتاده ایم. متوجه می شویم که به تمام ابعاد قضیه فکر نکرده بودیم. از جایی که اصلاً به آن توجه نکرده بودیم ضربه خوردیم. آن وقت، آن فردی که ما را از آن تصمیم نهی می کرده می آید جلو و به ما می گوید: «نگفتم نکن؟! تو به حرف هیچ کس گوش نمی دی!»   و ما پاسخ می دهیم: « تو که نگفتی قراره این اتفاق بیفته. تو فقط گفتی نکن!»

ولی اینگونه مخالفتهای اطرافیان یک مشکل اساسی برای ما در تصمیم گیری ایجاد می کند. وقتی ما می خواهیم تصمیم مهمی در زندگی بگیریم باید همه جوانب موضوع را بسنجیم. مخالفت دیگران بدون دلیل موجه، نه تنها کمکی به تصمیم گیری ما نمی کند بلکه تمرکز ما را بر روی جوانب مهم تصمیم کم می کند و توجه ما را به انحراف می کشاند. بجای اینکه حواسمان به جوانب موضوع باشد، توجه ما به اثبات توانایی ها جلب میشود و اینکه چرا شخص گوینده که احتمالاً رابطه نزدیکی هم با ما دارد، اینقدر ما و تواناییهایمان را دست کم می گیرد و ...

پراکندگی تمرکز بر موضوع باعث نادیده گرفتن جوانب امر و شکست ما در تصمیم می شود.

راه حل شاید این باشد که موقع مخالفت دیگران به جای جبهه گیری در برابر آنها، تلاش کنیم و حتی به آنها کمک کنیم علت مخالفتشان را از ته ذهنشان بیرون بکشیم.

فرهنگ پرگویی

حدود 2 ماه پیش مراسم شیرینی خوری و عقدکنان برای یکی از 4-5 تا پسر صاحبخانه ما برگزار شد. و اندک زمانی بعدش پدرشان یعنی صاحبخانه اصلی ما یک روز آمد بالا و با کلی تعارف و تمجید از ما، که تا حالا مستأجری به این خوبی نداشتیم و اصلاً دلمان هم نمیاد که بگوییم ولی... اعلام کرد که بعد از 4 سال مستأجری، ما باید آپارتمان را تخلیه کنیم چراکه خانواده عروسشان هر روز به آنها فشار می­آورد که یالا زودتر قال قضیه را بکنید و دختر را ببرید خانه شوهرش.

من البته چون از قبل شایعاتی در این زمینه از زبان خانم شنیده بودم زیاد شوکه نشدم ولی طبیعتاً از قطعی شدن وقوع ضایعه دردناک اسباب کشی حالم گرفته شد و ناله­ای از سر بیچارگی سردادم. ولی با خودم فکر کردم خوشبختانه قرارداد ما تا پایان شهریور است و ما فرصت کافی برای پیدا کردن خانه جدید داریم.

تقریباً همان روز پسر بزرگ خانواده هم مرا در پارکینگ دید و ایشان هم به نوبه خود موضوع تخلیه خانه­شان را به ما ابلاغ نمودند. یک هفته بعد موقعی که من سر کار بودم، دوباره زن صاحبخانه به بهانه­ای آمده بود خانه ما تا سر و گوشی آب بده و ببیند وضعیت چطور است و دوباره موضوع تخلیه خانه را گوش­زد کرده بود!

خوب توی این مدت من هفته­ای 2-3 بار به بنگاه­ها سر زده­ام. شماره تلفن نیمی از بنگاه­های شهر را جمع کرده­ام تا از اوایل شهریور به صورت جدی دنبال خانه بگردم. به یمن سیاستهای اقتصادی آقای کارشناس ارشد! اجاره حداقل 50% بالا رفته! و دیگر نمی شود از اجاره­های سال گذشته حرفی به میان آورد که آدم را از بنگاه می­اندازند بیرون! من پارسال 400 هزار تومان اجاره می دادم ولی امسال همین خانه را بین 600 تا 700 اجاره می دهند. تازه اگر چنین خانه­ای گیر بیاید!

امروز دوباره صاحبخانه من را در حین خروج از خانه گیر آورد و دوباره انگار روز اولی است که می خواهد موضوع تخلیه را به من اعلام کند، شروع کرد صغرا کبرا چیدن که باید خانه را تخلیه کنید. جالبه که هنوز یک ماه و خرده­ای به پایان قرارداد مانده. من که عجله داشتم به سرویسم برسم بهش گفتم ما هر شب توی بنگاه­ها دنبال خانه هستیم و قطعاً تا آخر قرارداد خانه را خالی می­کنیم.

بعد البته فکر کردم چه حرف اشتباهی زدم! از حالا تا آخر شهریور اگر یک شب دنبال خانه نروم، صاحبخانه میاد بالا و من را مورد بازخواست قرار می دهد!! بنابراین حرفم را اصلاح کردم: هفته­ای 2-3 شب!

من در طول این 4 سال فقط 2-3 بار اجاره را با تأخیر پرداخت کردم و درست روز 10م هر ماه چک اجاره را بهشان داده­ام و به حساب خودم خوش حساب بازی درآورده­ام ولی فرمت ذهنی ملت ما اینجوری است. اولاً به کسی اعتماد نمی­کنند دوماً یک موضوع را مثل صدا وسیما آنقدر فتذکروا می­دهند که آدم حالت تهوع بهش دست می­ده!  جالب این است که این، یک روال عادی بین مردم ماست و موقعی که ما جای صاحبخانه باشیم و به همین شکل برخورد نکنیم، طرفمان پیام دیگری را برداشت می­کند! می گویید نه؟ بگذارید یک داستان دیگری تعریف کنم!

10-15 سال پیش که هنوز ازدواج نکرده بودم، و مادرم هیچ کاری بجز زن پیدا کردن برای من نداشت، یکبار با چند تا واسطه از بین در و همسایه، دختری را به ما پیشنهاد کرد که می­گفتند دانشجوی پزشکی است. برنامه­ای تنظیم شد تا به اتفاق خانواده برای خواستگاری برویم خانه­شان.

خانواده پرجمعیتی بودند (فکر کنم 8-9 نفری بودند!) و دخترک هم خیلی از نظر زیبایی پسند واقع نشد! ولی از آنجا که داشت پزشکی می­خواند زیباییش قابل اغماض بود. البته راستش را بخواهید آن موقع خودم هم هیچ تجربه­ای در مورد ازدواج نداشتم. یک سری فاکتورهای کودکانه در ذهنم بود و فکر می­کردم خیلی بزرگ شده­ام و عقلم زیاده! پدر دختر، پیرمردی سنتی بود و از اینکه مجبور بود ناموسش را بده به یک جوانک غریبه! اوقاتش تلخ بود! و با اوقات تلخی مثل برخورد یک بازجو با متهم با من صحبت می­کرد و شرایطشان را به من می­گفت که به تحصیل دخترشان خیلی اهمیت می دهند و می خواهند که حتماً دکترایش را بگیرد و از من سوال می­کرد که خوب شما چه­جوری می خواهید برنامه کاریتان را با شرایط تحصیلی عروس­خانم تنظیم کنید؟

و من پاسخهای خودم را به آن آقای سربازجو دادم و آخر کار مقداری آنها کوتاه آمدند و مقداری ما و در نهایت توافقی صورت گرفت که مثلاً 3 ماه دیگر که وضعیت کاری من و درسی دخترخانم مشخص­تر شد، برنامه خواستگاری را ادامه بدهیم.

ما هم روی حساب این که توافق صورت گرفته، رفتیم دنبال کارمان که در یک شهر دیگر بود تا 3 ماه بعد. وقتی 3 ماه بعد برگشتم شهر خودمان و مادرم دوباره بهشان زنگ زد، آنها گفتند: شما که دیگه رفتین! ما فکر کردیم منصرف شده­اید! توی این مدت دیگه سراغی از ما نگرفتید!

من البته آن موقع از حماقت خودم اندر فکر فرو رفتم که آخر آدم حسابی، بالاخره اینها دخترشان را می خواستند بدهند، دوست داشتند دامادشان در این 3 ماه پاشنه در خانه­شان را در می­آورد نه اینکه بری و 3 ماه دیگه مثل دسته بیل تشریف بیاری و بگویی خوب حالا دخترتان را بدین! آخ که من 50 سال دیگر هم در ایران زندگی کنم، فرهنگ این ملت باستانی را یاد نمی­گیرم!

بعد هم آنها شروع کردند روز از نو روزی ازنو دوباره شرایط سخت اولیه را تکرار کردن! همان شرایطی که بعدش تعدیل شده بود و به توافق انجامیده بود. این بود که ما هم بی­خیال دخترک شدیم و به بقیه گفتیم: دخترشون زشت بود، پسند نکردیم!!

 آن موقع­ها البته امکانات هم نبود. الان دختر پسرها هنوز خواستگاری نرفته، شماره موبایل هم را می گیرن و صبح تا شب پیامکهای عاشقانه با هم رد و بدل می­کنند!

خلاصه منظورم این بود که توی فرهنگ ما تکرار مکررات! جای ویژه­ای دارد. صاحبخانه ما فکر می­کند که پیام «تا آخر قرارداد خانه را تخلیه کن» را من نمی­فهمم. بنابراین دو راه برایش باقی می ماند یا با یک میخ و یک چکش حرفش را بصورت مهرورزانه در مغز من فرو کند! یا مثل آب که قطره قطره سنگ را سوراخ می کند با گفتن زیاد و در طول زمان بصورت گفتمان متمدنانه، مغز من را سوراخ کند و مطلبش را بفرستد داخل!  حال اگر من جای صاحبخانه بودم و اون مستأجر من بود و من یکبار بهش می­گفتم لطفا تا آخر شهریور خانه را خالی کن، و می رفتم تا 3 ماه دیگر! قطعاً 3 ماه دیگر مستأجر من همان جوابی را می­داد که در آن خواستگاری کذایی شنیدم!

انگیزه های غلط برای ازدواج

(لینک منبع)

متاسفانه %80 ازدواجها از انگیزه های غلط و خود خواهانه نشات میگیرند توجه کنید:

1- فشار اطرافیان: تـاثیراتی است که دوستان،خانواده،جـامـعـه و حتی عقاید شما بر شما تحـــمیـــل مـی کنند.
پیامی که مضمون آن اینچنین است: "تو باید در یک رابـطه بـا جــنس مخــــالف خود باشی و یا حتما ازدواج کنی، اگر رابــطه نداشته باشی و یا ازدواج نکرده باشی حتما عیبی در تـو وجــود دارد." در جــامعه فـــشار زیادی به افراد مجرد تـحمـــیل میگردد اما دیگر زمان آن فرا رسیده است که آنها را بـه حـــــال خود رها کنیم و بیاموزیم که تجرد آنها را درک کــرده و ارج نـهـــیم. هر فردی مختار است مجرد بماند و یا ازدواج کند.

2- رهایی از تنهایی و افسردگی: بسیاری از افراد تنها به این خاطر که تنها هستند( و یا از تنها ماندن هراس دارند) و یا مایوس میباشند تن به ازدواج میدهند. آنها تصور میکنند که ازدواج مشکل آنها را مرتفع میکند. اما در این شرایط معمولا فرد قادر به یک گزینش صحیح نمیباشد و احتمال آنکه فرد با شخص نامناسبی ازدواج کند زیاد است. یک انسان ناامید و تنها پس از ازدواج نیز تنها خواهد ماند. برخی افراد تا آن حد از لحاظ عاطفی تهی میباشند که امیدی به یک ازدواج موفق با هیچ فردی را احتمال نمیدهند. در نهایت نیز اینگونه افراد گرفتار روابط محنت زا و غم انگیزی میشوند.

3- عطش جنسی: برخی افراد آنقدر غرق در غرایض جنسی خود میبانشد که جز روابط جنسی به چیزی دیگری نمی اندیشند. آنها رابطه جنسی را به یک رابطه صمیمانه و دراز مدت ترجیح میدهند. این گونه افراد تنها بدنبال یک همخوابه میباشند تا یک همسر خوب. اینگونه ازدواجها نیز پس از مدتی به سردی گراییده و از هم میپاشد. این انگیزه معمولا در مردان مشاهده میشود و تعداد آنها هم کم نیست.

4- گریختن از واقعیات زندگی خود: بسیاری از افراد ازدواج میکنند نه به این خاطر که شخص مناسبی را برای ازدواج یافته اند، بلکه به جهت آنکه عذری برای دوری گزیدن از مشکلات و واقعیات زندگی خود تراشیده باشند. زندگی اینگونه افراد عاری از شور و اشتیاق و هدف مشخص میباشد. اما جای آنکه راه حل را درون خودشان بیابند ازدواج کرده و تصور میکنند با ورود فرد دیگری در زندگیشان، زندگی آنها نیز از سکون و کسالت آوری بیرون خواهد آمد.

5- گریختن از رشد و بالندگی: اینگونه افراد تنها به این منظور ازدواج میکنند که فرد دیگری مسئولیت مراقبت از انها را به عهده گیرد. اینگونه افراد معمولا از لحاظ عاطفی به شریک خود وابسته میشوند. اینگوه ازدواجها در موارد زیر نمود بیشتری دارند:

  •  ازدواجهایی که اختلاف سنی فاحشی میان دو فرد وجود دارد.

  • در ازدواجهایی که اختلاف فاحشی در قدرت مالی و یا موفقیت شغلی دو فرد وجود دارد.

  • ازدواجهایی که مغایرت محسوسی در سبک زندگی دو فرد وجود دارد.

6- احساس گناه: برخی افراد که پیش از ازدواج با فردی رابطه دراز مدت داشته اند تن به ازدواج با فرد میدهند به این خاطر که از ترک کردن شریک خود هراس دارند که پس از رفتن آنها چه بر سر شریکشان خواهد آمد. همچنین احساس گناه میکنند زیرا که تصور میکنند آنطور که باید و شاید رفتار پسندیده ای نسبت به شریک خود نداشته اند و یا متقابلا لطفهایی که شریکشان در حق آنها روا داشته را جبران نکرده اند. هنگامی که فرد از روی احساس گناه و عذاب وجدان و نه از روی عشق واقعی تن به ازدواج با فردی دیگر میدهد ثمری جز ناکامی و نابودی هر دو فرد در پی نخواهد داشت.

7- پر کردن خلاء احساسی و معنوی: اینگونه افراد دارای حس پوچی و بی ارزشی میباشند و میخواهند توسط فرد دیگری خلاء وجودی خود را به گونه ای پر کنند اما باید آگاه باشند که هر میزان هم که فرد مقابلشان آنها را دوشت داشته باشد قادر به پر کردن خلاء های زندگی آنها نمیباشد.

8- پذیرش اجتماعی: جامعه به افراد مجرد به چشم یک انسان متهم مینگرد. این جمله را در درب ورودی بسیاری از رستورانها و یا مراکز دیگر زیاد دیده اید: "ورود افراد مجرد ممنوع" و یا بسیار از موسسات و ادارات افراد مجرد را به استخدام خود در نمیاورند. بنابراین ازدواج انگیزه ای میگردد برای جوانان تا در جامعه مورد پذیرش قرار گیریند.

9- تامین مخارج زندگی: اینگونه ازدواجها در زنان بیشتر به چشم میخورد که به منظور تامین نیازهایشان با مرد ثروتمندی تن به ازدواج میدهند.

10- اعتماد بنفس پایین: برخی افراد با نخستین فردی که به آنان پیشنهاد ازدواج میدهد میپذیرند و ازدواج میکنند. اینگونه افراد به لحاظ اعتماد بنفس پایینشان میپندارند قابل دوست داشتن نبوده و یا ارزش، زیبایی، محاسن و هنر کافی در خود سراغ ندارند که فردی شیفته آنان گردد. آنان از ترس آنکه نکند فرد دیگری آنان را نپسندد و شاید این آخرین فرصتی باشد که در زندگی برایشان ایجاد گشته، شتابزده تن به ازدواج میدهند.(مانند دخترانی که خیلی زود ازدواج میکنند)

11- اخذ تابعیت کشور دیگر: اینگونه افراد برای اخذ تابعیت کشور خاصی تن به ازدواج میدهند که یک ازدواج مصلحتی محسوب میگردد.

12- بی ارزش شمردن ارزش خود: اینگونه طرز تفکر در زنان به چشم میخورد. اینگونه زنان و یا دختران چنین میپندارند که وظیفه یک فرد تامین مخارج معیشتی و وظیفه یک زن تنها برآورده ساختن نیازهای جنسی مرد میباشد. آنها ارزش زن را در سطح یک همخوابه صرف میدانند. یکی از عللی که دختران جوان با مردان مسن ازدواج میکنند همین مسئله میباشد.

به خاطر داشته باشید که بهترین سن ازدواج بر اساس مطالعات 32 سال میباشد. بنابراین عجله نکنید و با دید گشوده شریک زندگی خود را برگزینید. همچنین سعی کنید پیش از بچه دار شدن حداقل 2 سال از ازدواج شما گذشته باشد تا رابطه شما با فرد مقابل به ثبات مطمئنی رسیده باشد.

سلامت روانی در ازدواج

یکی از مهمترین مسائلی که به خصوص این روزها لازمه که موقع ازدواج آدم مد نظر داشته باشه، سلامت روانی طرف مقابلشه. این موضوع برای زنها مهمتر است. چون با توجه به قدرت جسمانی مرد، ممکن است مشکلات روانی مرد باعث بروز حوادث ناگواری برای زن شود.

فهمیدن وضعیت روانی همسر آینده، تنها از راه تیزبینی و دقت در زمان نامزدی ممکن است. البته افراد مشکلات روانی خود را در کوتاه مدت می توانند از دید دیگران پنهان کنند ولی اگر دوران نامزدی طولانی باشد و رفت و آمد در وضعیتهای مختلف مانند: سفر، تفریح و ... صورت گیرد بالاخره ممکن است طرف دست خودش را رو کند.

حادثه زیر عمق خطری که ممکن است زندگی یک انسان را به خاطر ازدواج نابود کند، را نشان می دهد!

ادامه مطلب ...

یلدا

 

شب یلدا بر همه هم میهنان فرخنده باد!

از چند چیز خوب در زندگی‌مان غفلت کرده ایم؟

مردی در متروی واشنگتن، ویولن می نواخت!!!

 

یکی از صبح‌های سرد ماه ژانویه در سال ۲۰۰۷، مردی در متروی واشنگتن، ویولن می نواخت.

او به مدت ۴۵ دقیقه، ۶ قطعه از باخ را نواخت. در این مدت، تقریبا دو هزار نفر وارد ایستگاه شدند، بیشتر آنها سر کارشان می‌رفتند.

بعد از سه دقیقه یک مرد میانسال، متوجه نواخته شدن موسیقی شد. او سرعت حرکتش را کم کرد و چند ثانیه ایستاد، سپس عجله کرد تا دیرش نشود.

۴ دقیقه بعد: ویولنیست، نخستین دلارش را دریافت کرد. یک زن پول را در کلاه انداخت و بدون توقف به حرکت خود ادامه داد.

 ۵ دقیقه بعد: مرد جوانی به دیوار تکیه داد و به او گوش داد، سپس به ساعتش نگاه کرد و رفت.

 ۱۰ دقیقه بعد: پسربچه سه‌ساله‌ای که در حالی که مادرش با عجله دستش را می‌کشید، ایستاد. ولی مادرش دستش را محکم کشید و او را همراه برد. پسربچه در حالی که دور می‌شد، به عقب نگاه می‌کرد و ویولنیست را می‌دید.

 چند بچه دیگر هم کار مشابهی کردند، اما همه پدرها و مادرها بچه‌ها را مجبور کردند که نایستند و سریع با آنها بروند.

۴۵ دقیقه بعد: نوازنده بی‌توقف می‌نواخت.

 تنها شش نفر مدت کوتاهی ایستادند و گوش کردند.

 بیست نفر پول دادند، ولی به مسیر خود بدون توقف ادامه داند.

 ویولینست، در مجموع ۳۲ دلار کاسب شد.

یک ساعت بعد: مرد، نواختن موسیقی را قطع کرد.

هیچ کس متوجه قطع موسیقی نشد.

 بله. هیچ کس این نوازنده را نمی‌شناخت و نمی‌دانست که او «جاشوآ بل» است، یکی از بزرگ‌ترین موسیقی‌دان‌های دنیا.

او یکی از بهترین و پیچیده‌ترین قطعات موسیقی را که تا حال نوشته شده، با ویولن‌اش که ۳٫۵ میلیون دلار می‌ارزید، نواخته بود.

تنها دو روز قبل، جاشوآ بل در بوستون کنسترتی داشت که قیمت هر بلیط ورودی‌اش به طور متوسط ۱۰۰ دلار بود.

داستان واقعی این یک داستان واقعی است.

واشنگتن پست در جریان یک آزمایش اجتماعیبا موضوع ادراک، سلیقه و ترجیحات مردم، ترتیبی داده بود که جاشوآ بل به صورت ناشناس در ایستگاه مترو بنوازد.

سؤالاتی که بعد از خواندن این حکایت در ذهن ایجاد می‌شوند: در طول زندگی خود چقدر زیبایی در اطرافمان بوده که از دیدن آنها غافل شده ایم و حال به جز خاطره ای بسیار کمرنگ چیزی از آن نداریم؟

به زیبایی هایی که مجبور به پرداخت هزینه برای آن ها نبوده ایم چقدر اهمیت داده ایم؟

در تشخیص زیبایی های اطرافمان چقدر استقلال نظر داریم؟

تبلیغ زیبایی ها چقدر در تشخیص واقعی زیبایی توسط خودمان تاثیر گذار بوده؟ (به عبارت دیگر آیا زیبایی را خودمان تشخیص میدهیم یا هیجان تبلیغات و قیمت آن؟؟؟!!!)

و نتیجه‌ای که از این داستان گرفته می‌شود: اگر ما یک لحظه وقت برای ایستادن و گوش فرا دادن به یکی از بهترین موسیقی‌دان‌های دنیا که در حال نواختن یکی از بهترین موسیقی‌های نوشته شده با یکی از بهترین سازهای دنیاست، نداریم،

 پس: از چند چیز خوب دیگر در زندگی‌مان غفلت کرده آیم؟؟؟؟

مقایسه مدارس ژاپن با مدارس ایران

ژاپن کشوری است که تقریبا منابع زیرزمینی و معدنی خاصی ندارد و از طرفی دائما در معرض سیل، زلزله، طوفان، سونامی، کوه های آتشفشانی و سایر بلایای طبیعی است.

در زیر بعضی ویژگی های مدارس دوره ابتدایی و راهنمایی در ژاپن را می خوانید:

به دانش آموز نمره داده نمی شود و هیچ دانش آموزی مردود نخواهد شد. نمره، ابزاری برای کنترل نیست و مربی واقعا پرورش دهنده است.

کار گروهی مبانی آموزش است. کلوپ ها و گروه های مختلف در مدارس فعال هستند و دانش آموز در گروه های مختلف عضو می شود و کار جمعی را می آموزد.

آموزشِ مسئولیت پذیری با دادن مسئولیت های کوچک به کودکان مثل پرورش یک گل و وادار به پاسخگویی نسبت به این مسئولیت.

هزینه آموزش در تمام مدارس روستاها و شهرها یکسان است.

در ژاپن، سرایدار وجود ندارد و وظیفه تمیز نگه داشتن مدارس حتی سرویس های بهداشتی به صورت گروهی به دانش آموزان سپرده می شود.

در مدارس ژاپن، گروه های ویژه ای مثل شاگرد اول ها، با استعدادها، پیشتازان و فرزانگان وجود ندارد و همه می توانند در اردوها و برنامه های مختلف شرکت کنند.

همه دانش آموزان با هر شکل و قیافه و وضعیت مالی و استعداد در هر جای کشور (پایتخت و شهر و روستا) به طور یکسان آموزش می بینند و مدارس تیزهوشان یا مدارس ویژه وجود ندارد. در ژاپن استعداد ها شناسایی می شود و بعد از دوره راهنمایی تفکیک ها صورت می گیرد. به کسی به خاطر یک استعداد خاص نسبت به دیگران بهای خاصی داده نمیشه چون هر کدام از دانش آموزان در زمینه خاصی استعداد دارند.

در مدارس ژاپن، شادی و سر و صدا و جنجال موج میزند و کسی با چوب و کتک و فحش و تشر مانع از خوشحالی و جیغ و داد و تحرک بچه ها نمی شود.

برنامه های ویژه ای برای شاد نگهداشتن دانش آموزان در مدارس ژاپن در نظر گرفته می شود.

ژاپنی ها اصلا از خرج کردن برای تجهیز مدارس ابایی ندارند و بودجه های هنگفتی صرف تجهیز مدارس به کتابخانه، آزمایشگاه، زمین بازی، وسایل ورزشی، استخر شنا، سالن نمایش، وسائل سمعی و بصیری و حتی گلخانه می شود.

تمیز کردن مدارس توسط دانش آموزان ژاپنی

تجهیزات مدارس ژاپن

مدارس ژاپن

حال شما نظام تربیتی در ایران را در نظر بگیرید که:

نمره ملاک اصلی است

هیچ دو مدرسه ای مثل هم نیستند

تفاوت مدارس شهر و روستا، از زمین تا آسمان است

کافی است دانش آموزی نمرات خوبی داشته باشد تا به عنوان گل سر سبد مدرسه انتخاب شود

تشکیل گروه هایی مثل فرزانگان و پیشتازان و استفاده خاص افراد این گروه ها از امکانات آموزش و پرورش, که متاسفانه افراد این گروه ها معمولا همان شاگرد اول های مدارس هستند.

بسیاری از دانش آموزان به دلیل وضعیت مالی خوب و رفتن به مدارس خاص، آینده تضمین شده ای دارند و بسیاری از دانش آموزان پراستعداد امکان رشد ندارند.

آموزش کار گروهی هم که دیگه نیاز به گفتن ندارد...

وضعیت تجهیز مدارس هم.... (خود من تا دوره دانشگاه فقط یکی دو بار رفتم آزمایشگاه که امکان دست زدن به وسائل رو هم نداشتم)  

(نقل از سایت ۲۴)

نسیم بهار عربی همچنان می وزد

بعد از سرنگونی بن علی در تونس، مبارک در مصر و قذافی در لیبی، این بار نسیم بهار عربی به یمن رسید و علی عبدالله صالح بالاخره پس از ماه‌ها کش و قوس و کشته شدن هزاران نفر، حاضر شد پست ریاست‌جمهوری یمن را واگذار کند.

در نشستی که در کاخ پادشاهی عربستان و با حضور ملک عبدالله بن عبدالعزیز، مسئولان بلندپایه این کشور، عبداللطیف الزیانی، دبیرکل شورای همکاری خلیج فارس، وزیران خارجه کشورهای عضو این شورا، جمال بن عمر، فرستاده ویژه سازمان ملل به یمن و تعدادی از سفرای کشورهای خارجی در این کشور برگزار شد، طرح شورای همکاری برای کناره‌گیری صالح از قدرت توسط وی و مخالفانش به امضا رسید.

البته ملت ایران انقلاب را 32 سال پیش تجربه کرده­اند. این ملتهای انقلاب کرده تازه دارند 32 سال پیش ما را تجربه می­کنند. ولی حضور مجدد مردم مصر در میدان التحریر قاهره برایم جالب بود. رمز استقرار دموکراسی در یک کشور، همین حرکت هوشمندانه و پیگیر مردم است.

الافاضات شیخنا

این آقای قرائتی هم خداییش چه دل و جرأتی داره ها! نکنه سر پیری هوای تجدید فراش به سرش زده! جداً جلوی حاج خانم چطور جرأت می کنه از این افاضات بفرماید؟ 

سایت خبری پارسینه به نقل از خبرگزاری اهل بیت(ع) نوشت: «حجت‌الاسلام والمسلمین محسن قرائتی» در برنامه «درس‏هایی از قرآن» این هفته از شبکه اول سیما، از ممانعت زنان نسبت به ازدواج دوم همسرانشان انتقاد کرد.

وی گفت: «دادستان تهران حدود بیست سال پیش به من گفت که در تهران 500 هزار زن جوان بیوه هست. 500 هزار زن جوان بیوه برای بیست سال پیش است. الان شاید یک میلیون باشد.»

این مفسر قرآن کریم از ممانعت زنان نسبت به ازدواج دوم مردانی که توان جسمی و اقتصادی دارند، انتقاد کرد و گفت: «اگر یک مردی توان جسمی دارد، توان مالی دارد، دو تا ماشین، دو تا خانه، دو تا موبایل، (از همه چیز) دو تا دو تا تهیه می‏کند؛ ولی (وقتی به ازدواج می‏رسد) زن می‌گوید: «نخیر! خدا یکی زن هم یکی!» یعنی چه؟ یعنی آن یک میلیون زن جوان به درک؟ گناه می‌کنند به درک؟ می‌سوزند به درک؟ این بخل زن‌ها است. بخل زن‌ها باعث می‌شود که یک میلیون زن جوان بیوه وجود داشته باشد.»

حمایت از تولید یا انحصار

چند روز پیش داشتم از محل کار به خونه می رفتم وسط یک بزرگراه تصادف شدیدی شده بود. دیدم یه صندوق عقب پراید با دو چرخ عقبش وسط بلوار قرار گرفته. بلوار از سطح خیابان نیم متری بالاتر بود. بقیه پراید هم تکه تکه این طرف و آنطرف افتاده بود و جنازه راننده جوانش هم وسط خیابان افتاده بود! گویا ماشین با دیواره بلوار تصادف کرده بود.

سالیانه حدود 25000 نفر در تصادفات کشور کشته و شاید حدود یک میلیون نفر مصدوم می شوند. 25 هزار نفر به اندازه جمعیت یک شهر کوچک است. یعنی سالیانه مردم یک شهر از بین می روند.  از آنجا که آمار در کشور ما محرمانه محسوب می شود معلوم نیست چه تعداد از این کشته ها سوار خودروهای بی کیفیتی مثل پراید بوده اند. اگر آمار منتشر شود قطعاً دولت ناچار به جلوگیری از تولید این خودرو شده و نهایتاً سود یک عده کم می شود.

پرسش:  چرا مردم پراید می خرند؟

پاسخ: به خاطر تعرفه­ی 90%ی دولت به واردات خودروهای خارجی، این خودروها برای مصرف کننده ایرانی بسیار گران در می آیند و قشر متوسط جامعه توان خرید آنها را ندارند. بنابر این پراید می خرند.

پرسش: چرا دولت تعرفه واردات خودرو را 90% بالا برده؟

پاسخ: برای حمایت از تولید کننده داخلی.

پرسش: پس چرا واردات برنج، میوه و به ویژه چای به ایران چنین تعرفه ای ندارد؟ چرا چایکاران ایرانی زمینهایشان را به بساز بفروشها فروخته اند و آنها هم زمینهای حاصلخیز شمال را به ویلا تبدیل کرده اند؟

پاسخ: برای حمایت از مصرف کننده!

پرسش: آیا درست است که به اصطلاح حمایت از تولیدکننده به قیمت جان عده­ای دیگر از مردم تمام شود؟ آیا نمی توانیم کلاً ما دست از تولید خودرو برداریم و توان اقتصادیمان را در زمینه هایی بگذاریم که سود عده ای به بهای نابودی عده ای دیگر نباشد؟!

پاسخی در کار نیست.

پرسش: آیا نمی شود به بخش خصوصی اجازه ورود به عرصه تولید خودرو داد تا خودروهای متنوع تر، مدرنتر، استانداردتر و ارزانتری تولید شود؟

پاسخ: وزارت صنایع از ورود بخش خصوصی به تولید خودرو استقبال می کند!

پرسش: پس چرا غیر از ایران خودرو و سایپا کسی وارد این عرصه نمی شود؟! آیا این وسط یک چیزی عجیب نیست؟! چطور بخش خصوصی در ساخت پالایشگاه و نیروگاه برق وارد می شود ولی برای تولید خودرو استقبال نمی کند؟ آیا به نظر نمی رسد که یک انحصاری وجود دارد؟

پاسخی در کار نیست.

حالا ببینید رئیس پلیس راههای کشور با چه نجابت و کم رویی ای در مورد خودروهای بدون ایمنی ساخت داخل صحبت می کند! و به جای ممنوع کردن تولید پراید، به مردم اعلام می کند شما از این ماشین توی جاده ها استفاده نکنید! 

طبیعتا وقتی رئیس پلیس از تولید کننده داخل حساب می برد! بخش خصوصی هم حساب می برد!

تاریخ انتشار: ۰۴ آبان ۱۳۹۰ - ۲۲:۴۹

تکذیب شایعه منع تردد پراید در جاده ها

سرهنگ مهماندار گفت: پلیس برنامه ای برای ایجاد محدودیت تردد برخی خودروها در جاده های کشور را ندارد.

رییس پلیس راههای کشور در گفتگو با «واحد مرکزی خبر» گفت: شایعات در خصوص ایجاد محدودیت برای تردد خودروی پراید صحت ندارد.

سرهنگ مهماندار افزود: اما با این وجود به نظر می رسد با توجه به اینکه برخی خودروها از ضریب ایمنی قابل قبولی برخوردار نیستند، در آینده برای تردد برخی آنها محدودیت ایجاد شود.

او گفت: یا پلیس باید تردد برخی خودروها را به دلیل آسیب پذیری محدود کند یا وزارت صنعت و سازمان استاندارد، ضریب ایمنی خودروها را به خریداران اعلام کند تا مردم بدانند خودرویی که سوار می شوند در چه حد از ایمنی قرار دارد.

رییس پلیس راههای کشور افزود: اطلاع از میزان ایمنی خودروها موجب می شود تا کاربران آنها نیز خود کنترلی به رانندگی خود داشته باشند و از بروز برخی حوادث جلوگیری کنند.

 افزود: اگر چنین اتفاقی نیفتد پلیس مجبور خواهد بود برای حفظ جان و امنیت مردم برای برخی خودروها در بعضی معابر محدودیت ایجاد کند تا مردم سفری سالم و امن داشته باشند.

او در خصوص امنیت خودروی پراید نیز گفت: این خودرو از لحاظ ایمنی بسیار ضعیف است و به خاطر ضعف بدنه ای آن با کوچکترین حادثه بیشترین خسارت جانی و مالی را متحمل میشود.

رییس پلیس راههای کشور پیشنهاد کرد رانندگان خودروی پراید سعی کنند تا در جاده ها از این خودرو استفاده نکنند و در صورت لزوم با سرعت مطمئنه و احتیاط کامل حرکت کنند.

اندر مشکلات مردهای بی زبون

خانم منشی ما یک تجربه تلخ ازدواج منجر به طلاق داره. شوهر سابقش که حالا در قید حیات هم نیست علاوه بر ضرب و شتم، به این خانم منشی ما وفادار هم نبوده. حالا خانم منشی در حال تحصیل در دانشگاه است. خانمک قدی نسبتا کوتاه و جثه ای اندک چاقی دارد. کمی سبزه است ولی قدرت خدا به قول آن خواننده پرآوازه که می فرمود «حالا که رسید به سبزه هر چی بگی می ارزه» ایشون هم چهره بانمک و تو دل برویی دارند. یک بار که سر صحبت بود و سفره دلش را برای ما گشود، گفت که در دانشگاه دو تا خواستگار داشته. یکی از این دو وضعیت مالیش خیلی خوب بوده و می خواسته بعد از ازدواج ببرتش خارج. ولی اون رد کرده! پرسیدم: بد تیپ بود؟ گفت: نه. قیافه ش عادی بود ولی مهرش توی دلم ننشست. پرسیدم: چند بار با هم نشست و برخاست کردین؟  گفت: 2-3 بار.

در مورد خواستگار دوم که هنوز پیگیره، می گفت ازش خوشش آمده ولی یه بار توی خیابون اونا با یک دختر دیگه دیده بوده و از آنجایی که از خیانت شوهر سابق خاطره تلخی دارد خیلی نسبت به این موضوع حساسه. و به طرف جواب رد داده.

بهش گفتم: اگه خیلی در زمینه خیانت شوهر آینده ت حساس هستی، باید هر مردی که زود بهش علاقمند شدی را بهش جواب رد بدی!

در توضیح این جمله قصار خودم گفتم: ببین! مردها دو دسته هستند یا نجیب و معمولاً بی زبون یا مکار و معمولاً با زبون! وقتی مردهای نجیب بی زبون ازت خواستگاری می کنند چون به دلت نمی نشینند تو ردشون می کنی. لاجرم مردهایی به تور تو می خورند که زبون­باز و مخ­زن هستند. تو از این تیپ آدمها خوشت میاد ولی مطمئن باش که این تیپ مردها هیچ تضمینی بهت نمی دن که از ابزاری که در اختیار دارن (زبون چرب و نرم) برای استفاده های نامشروع دیگه استفاده نکنند و مخ دخترهای دیگه را نزنند. بنابر این تو همیشه با این مردها در خطر خیانت هستی! اگر می خواهی راه چاره­ای پیدا کنی باید به افراد بی زبون فرصت بیشتری بدی. تا بهتر همدیگه رو بشناسین و وجوه مشترک و اختلاف خودتون را شناسایی کنید و بعد تصمیم بگیری که آیا می تونی با این مرد زندگی کنی یا نه. نه اینکه در همون برخوردهای اول در موردش تصمیم بگیری و بگی نتونست دلم را بدست بیاره. ضمن اینکه ازدواج فراتر از این به دل نشستنه. فاکتورهای زیادی وجود داره که باید به بسیاری از آنها توجه کنی.

خانم منشی تا حد زیادی متقاعد شد.

رئیس دولـت یا رئیس فلاسفه؟

یکی از مشکلات مملکت ما این است که هیچ چیز و هیچ کس جای خودش نیست. مثلاً زیاد گفته اند که در ایران روزنامه ها نقش احزاب را بازی می کنند. در صورتی که روزنامه ها باید خبررسانی کنند.

یک چیز دیگری که جلب توجه می کند این است که رئیس جمـهور مملکت هم نقش یکی دیگه را بازی می کند! منطقاً رئیس جمـهور رئیس دولت است. و باید صبح تا شب در حال عمران و آبادانی کشور باشد. ولی رئیس جمـهور کشور ما غیر از مدرک دکترای مهندسی و برنامه‌ریزی حمل و نقل ترافیک (که خوشبختانه به یمن تخصص ایشان ترافیک تهران کلا در همان 4 سال اول ریاست جمـهوری حل شد)، یک نظریه پرداز فرهنگی- اجتماعی-سیاسی و دینی و یک فیلسوف نیز هست. به قول خودش، رئیس جمـهور، «کارشناس ارشد» است. (بخوانید کارشناس ارشد در تمام رشته ها و زمینه ها. در حقیقت از نظر علمی در حد نایب خدا بر روی زمین محسوب می شود. چون غیر از خدا کس دیگری نمی­تواند در همه زمینه ها کارشناس ارشد باشد.) احتمالاٌ فارغ التحصیلان فلسفه هم بعد از دانشگاه، مسافرکشی می کنند تا به قول معروف «جنسمون جور باشه»

از طرف دیگر آقای احمـدی­نژاد یک خصلت جالبی که دارد این است که از هیجان خوشش می آید. وقتی هیجان هم نباشد خودش با انگولک کردن دیگران ایجاد هیجان می کند.

حالا بعد آن چه اتفاقی بیفتد زیاد مهم نیست به هیجانش می ارزد! احتمالا طرح مساله هولوکاست بعد از 60 که از جنگ جهانی می گذرد یا مدیریت جهانی و ... نیز از همین ویژگی جالب ایشان سرچشمه می گیرد.

در خصوص نظریه پردازی های ایشان می توانید مطلب زیر را به عنوان نمونه بخوانید:

تاریخ انتشار: ۲۵ مهر ۱۳۹۰

رئیس جمـهور گفت: بنده اعتقاد ندارم جنگ فرهنگی در دنیا است؛ فرهنگ که با فرهنگ جنگ ندارد بلکه فرهنگ فصل مشترک انسان‌ها است. [فکر کنم موقعی که خدا دل و جرأت تقسیم می کرده احمـدی‌نژاد سهم خاتـمی را خورده!]

به گزارش «فارس» محمود احمـدی‌نژاد رئیس جمـهور طی سخنانی در آیین اختتامیه پنجمین جشنواره و نمایشگاه بین‌المللی رسانه‌های دیجیتال که عصر امروز دوشنبه در تالار وحدت برگزار شد، با بیان اینکه هرجا هر بحث و موضوعی اجتماعی، سیاسی، علمی و... که مطرح می‌شود بالاخره موضوع آن انسان است گفت که همه هستی برای انسان خلق شده است.

وی تأکید کرد: تقریباً همه استعدادهای انسان بی‌پایان است و ظرفیت میل به بی‌پایان دارد.

رئیس جمـهور با اشاره به اینکه خداوند خواسته که انسان‌ها همه مرفه و سعادتمند باشند، اظهار داشت: خداوند اینگونه نخواسته که انسانها در اختلاف، کینه‌ورزی و حقارت زندگی کنند. از همین‌رو ظرفیت و استعداد زندگی سعادتمند را نیز به انسان داده است.

احمـدی‌نژاد متذکر شد: انسان از طریق اندیشه می‌تواند جز ذات الهی هر چیزی را که در این هستی است را دریافت کند.

وی خاطرنشان کرد: همه حقایق هستی و استعدادهای موجود در کل هستی در کوچکترین ذره هستی هم وجود دارد اما هرچند دستاوردهایی در این زمینه انجام شده ولی هنوز کوچکترین ذره هستی را کشف نکرده‌ایم.

رئیس جمـهور به گسترش ارتباطات اشاره و خاطرنشان کرد: اگر بناست انسان طعم بزرگی را بچشد باید جهانی شده و فکرها و دل‌ها به هم نزدیک شود.

احمدی‌نژاد با بیان اینکه فضا و فرصت علمی نامحدود است و ما در ابتدای کار هستیم، گفت: اگر فرصت را در اختیار ملت ایران و جوانان کشورمان قرار دهیم به سرعت همه قله‌ها را فتح خواهند کرد.

وی همچنین بحث جنگ فرهنگی را مورد اشاره قرار داد و اظهار داشت: بنده اعتقاد ندارم جنگ فرهنگی در دنیا است. فرهنگ که با فرهنگ جنگ ندارد بلکه فرهنگ فصل مشترک انسان‌ها است.

رئیس جمـهور ادامه داد: جنگ بی‌فرهنگی با فرهنگ است و تمدن با ضد تمدن والا تمدن محصول مشترک انسان‌ها است.

احمدی‌نژاد گفت: برخی‌ها نگران هستند که بی‌فرهنگی رجوع کرده در حالی که بنده نگران نیستم و یقین دارم اگر فرصت در اختیار ملت ایران قرار گیرد فرهنگ الهی این سرزمین را با منطق روشن به همه دنیا صادر می‌کنند و نیازی به جنگ ندارد چرا که جنگ مربوط به بی‌فرهنگ‌ها است.

وی در قسمت دیگری از سخنان خود با بیان اینکه ما را به ترور متهم می‌کنند، تصریح کرد: کسی به دنبال ابزار تروریسم است که فرهنگ و قدرت جذب اندیشه‌ها را ندارد در حالی که تاریخ ملت ما فرهنگ‌ساز و تمدن‌ساز است.

پاییز

 مهر امسال پایان چهلمین سال زندگیم را با غصه جشن گرفتم! اتفاق بدی نیفتاده بود. ولی احساس می کردم کوهی از غم بر گرده ام سنگینی می کند.

خداییش از یک سنی که می گذره بجای جشن تولد باید عزا گرفت! 

این ساعت لامروت همین جور بی وقفه تیک تیک می چرخه و عمر ما را کوتاه وکوتاه تر می کنه. دریغ از یک لحظه درنگ. یک تایم اوت. 

آدم با آرزوهاش زندگی می کنه. وقتی هنوز به ۱۰٪ آنها نرسیدی ولی عمر مفیدت تقریبا رو با پایان است کم کم امید آدم به یاس تبدیل میشه.

یک سیاره قابل سکونت کشف شد

گروهی از دانشمندان سوییسی موفق به کشف سیاره‌ای شدند که تمام علایم حیات از جمله دمای معتدل و وجود آب را دارد.

به گزارش برنا، گروهی از دانشمندان دانشگاه ژنو به رهبری فضانورد سوییسی به نام استفان اودری (Stephane Udry) سیاره‌ای شبیه به زمین را کشف کردند که به دور مدار ستاره «اچ دی  85512» می‌چرخد.

بر اساس گزارش فیزورگ، این سیاره 36 سال نوری از زمین فاصله دارد و در صور فلکی وِلا (Vela) قرار دارد. این سیاره فراخورشیدی یکی از کوچک‌ترین سیارات واقع در «ناحیه قابل سکونت» در فضا است و می‌تواند سکونت‌گاه بالقوه‌ای برای ارگانیسم‌های زنده باشد. سیاره جدید هر 54 روز یک بار به دور مدار ستاره «اچ دی 85512» می‌چرخد و تمام علایم حیات از جمله دمای معتدل و وجود آب را دارد. با این حال به نظر می‌رسد که این سیاره آسمانی ابری داشته باشد.

چگونه موقع مطالعه خواب نرویم؟

در این پست چند شیوه برای مطالعه و تمرکز حواس بر اساس تجربیات خودم، نوشته ام که شاید برای دوستان مفید باشد.

1- خیلی از افراد به ویژه افرادی که چند سال مجبور به شرکت در هیچ آزمونی  نبوده اند، مطالعه کردن برایشان سخت است و وقتی 10 دقیقه یک کتاب را می خوانند، خوابشان می­برد.

همانطور که اگر ما مدت زیادی ورزش نکنیم، بعد از مدتی بدنمان با اندکی دویدن خسته می شود، مغز هم همینطور است. اگر مدت زمان طولانی از حافظه مان استفاده نکنیم، بعد از مدتی این بخش مغز تنبل شده و بعد از چند دقیقه مطالعه و تلاش برای تمرکز حواس یا تلاش برای حفظ کردن مطلبی، ما خسته شده و خوابمان می برد.

برای بازگرداندن مغز به شرایط بهتر باید کم کم آن را تمرین داده و فعال کرد. طبیعتا فشار یکباره جواب نخواهد داد.

برای این کار می توان روزهای اول زمان کمتری برای مطالعه در نظر گرفت و به محضی که خواب به سراغ ما می آید باید، به جای خوابیدن به دنبال یک فعالیت فیزیکی برویم و بعد از اینکه خواب از سرمان پرید دوباره به مطالعه ادامه بدهیم.

2- برای مطالعه، باید شب قبل به میزان مناسب (نه بیش از حد و نه کمتر) استراحت کرده باشیم. میزان خواب مناسب بین 7 تا 8 ساعت در شب است. کمتراز این باعث خستگی مغز و عدم تمرکز آن در روز بعد می شود. خواب زیاد نیز ملال آور است و باعث کسالت می شود. البته ممکن است افراد در دراز مدت با پرخوابی، بدن خود را مثلاً به 10 ساعت استراحت عادت داده باشند که این موضوع باید اصلاح شود و کم کم باید میزان خواب را به وضعیت مناسب کاهش داد. شاید اوایل فرد احساس سردرد کند ولی به زودی با شرایط جدید خو می گیرد و بصورت خودکار صبح به موقع بیدار می شود. مثلاً زنان کارمند همه زود از خواب بیدار می شوند و مشکلی هم ندارند ولی زنان خانه دار عموماً زیاد می خوابند و کم کم بدنشان به این خواب زیاد عادت می کند.

3- صبح که ما بیدار می شویم، بلافاصله همه سلولهای مغزی به اندازه لازم جهت کار در روز فعال نمی شوند. شاید یکی از علتهای این موضوع این باشد که شبها، تپش قلب انسان، کاهش می یابد، خون رسانی به مغز کم می شود و فعالیت مغز نیز به رژیم کم کاری خود تغییر می کند (مانند وضعیت استند بای برای یک وسیله الکترونیکی). برای افزایش خون رسانی به مغز و بیدار کردن همه سلولهای مغزی، خوب است که برای مدت زمانی هر چند کوتاه، فعالیت ورزشی کنیم تا تپش قلب و میزان خون رسانی به مغز بالا برود. حتی 10 دقیقه ورزش صبحگاهی به سلولهای مغزی نشاط خاصی می دهد و آنها را آماده­ی استفاده می کند. پس مهم این است که فعالیت بدنی ما در صبح باعث افزایش تپش قلب و خون­رسانی به مغز شود. نرمش و حرکتهای کششی یوگا نیز می تواند در این زمینه مفید باشد، مضافاً اینکه این حرکات، مفاصل و ماهیچه های بدن را از کوفتگی شبانه رها می کند.

4- بعد از نرمش صبحگاهی، مغز برای شروع به کار به آب و مواد مغزی به خصوص قند (ترجیحاً قند طبیعی) نیاز دارد. بنابر این خوب است که در ابتدای روز، آب، شیر و خرما بخوریم.  بعد از آن صبحانه را  هم اگر در خانه هستیم، می توانیم زمانی بخوریم که احساس گرسنگی می کنیم.

5- بعد از تأمین مواد غذایی، باید شرایط ارگونومی مطالعه را در نظر بگیریم. برای مطالعه هیچ گاه نباید گوشه ای لم داد یا در حال خوابیده، مطالعه کرد. این وضعیتها باعث خواب آلودگی ما می شود. بهترین شیوه مطالعه استفاده از میز و صندلی است. ارتفاع صندلی باید به اندازه ارتفاع ساق پای ما باشد. بطوری که وقتی بر روی صندلی می نشینیم، نه پاها در هوا آویزان بمانند و نه زانوها به طرف بالا خم شوند. ارتفاع میز باید به اندازه ای باشد که در حالتی که ما با کمر راست روی صندلی می نشینیم، آرنجمان به راحتی روی میز قرار گیرد. اگر میز بلندتر باشد بعد از مدتی باعث خستگی کتف و بازوها می شود و اگر کوتاه تر باشد باعث قوز کردن و خستگی ماهیچه های کمر و بد فرم شدن کمر در طولانی مدت می شود. پشتی صندلی باید برعکس قوسهای کمر باشد. پشت ما در قسمت باسن برجسته، در بین دو پهلو تورفته و در قسمت استخوانهای کتف دوباره برجسته می شود. خمیدگیهای پشتی صندلی باید دقیقاً برعکس اینها باشد. اکثراً در ایران صندلیها غیر ارگونومیکی ساخته می شوند. یعنی صندلی در قسمت بین دو پهلو تو رفته و در قسمت استخوانهای کتف برجسته ساخته می شوند که این برای آدمهای قوزدار خوب است! اگر صندلی ما مناسب نیست می توانیم به کمک یک بالش نرم شرایط بهتری را در هنگام مطالعه برای وضعیت کمرمان آماده کنیم.

6-  در حین مطالعه برای جلوگیری از آسیب به چشم خوب است که هر 10-15 دقیقه، برای چند لحظه به دور دست نگاه کنیم. برای این که این کار در جهت مطالعه باشد می توان، مثلاً یک یا چند پاراگراف را که خواندیم برای به خاطر سپردن آن، چشممان را از کتاب برداشته و ضمن نگاه به دور دست، سعی کنیم مطلب خوانده شده را در ذهن مرور کنیم.

7- در حین مطالعه نوشیدن اب را نباید فراموش کرد.

8- بعد از هر نیم ساعت، خوب است که از پشت میز بلند شده و برای چند دقیقه به بدن کش و قوس داده و نرمش کنیم.

بعد از دو ساعت مطالعه خوب است که به میزان 10 دقیقه ورزش سریع کنیم تا با افزایش تپش قلب، خون رسانی به سلولهای مغزی شدیدتر شود و از رخوت نشستن طولانی رها شویم. این کار می تواند مثلاً بصورت طناب زدن، یا حرکت روی ترد میل، یا یک دوچرخه ثابت طبی و یا حتی در جا دویدن بدون هیچ ابزاری! صورت گیرد.

9- بهترین روش مطالعه، تصویرسازی در ذهن است. در این روش، ما هنگام مطالعه متن، باید مطالب بیان شده را در ذهن خودمان به تصویر تبدیل کنیم و همینطور که متن را دنبال می کنیم، داستان را بصورت یک نمایش تصویری در ذهن خود به پیش ببریم. تصاویر در حافظه­ی ما به مدت طولانی تری باقی می ماند تا کلمات و جمله ها.

همچنین این روش باعث افزایش تمرکز ما بر روی کتاب خواهد شد و از خواب آلودگی جلوگیری می کند.

10- در بالای هر صفحه کتاب می توانیم خلاصه­ی مطلب را در یکی دو جمله با زبان و بیان خودمان و نه لزوماً با ادبیات نویسنده کتاب، بنویسیم. بهتر است این خلاصه ها به صورت سوال و جواب باشد.

در زیر مطالب مهم کتاب خوب است که خط بکشیم. (البته با مداد!) تا در زمان مرور، دوباره به آنها توجه کنیم.

11- برای جلوگیری از فراموش کردن مطالب خوانده شده، خوب است که در پایان مطالعه سعی کنیم به کمک خلاصه های نوشته شده در بالای هر صفحه، کل مطالب درسی خوانده شده در آن صفحه را به صورت داستان وار، به خاطر بیاوریم و مرور کنیم.

12- همچنین بعد از 3 روز، که مطالب در آستانه فراموشی قرار می گیرند خوب است که دوباره به خلاصه ها مراجعه کنیم و مطالب را بدون نگاه کردن به پاسخها و صرفاً با خواندن سوالهای خلاصه، مرور کنیم. طبیعتاً بعد از پاسخ به سوالات، ما می توانیم، پاسخمان را با متن کتاب مقایسه کنیم.

13- هر چه سریعتر ما یک کتاب را به پایان برسانیم، بهتر در ذهنمان باقی می ماند. بخاطر اینکه با مطالعه کامل کتاب می توان برداشت کلی ای از مبحث آن کتاب بدست آورد. ولی اگر مطالعه یک کتاب خیلی طولانی شود، مطالب اولیه فراموش می شوند و از ارتباط دادن مطالب انتهای کتاب به مطالب قبلی و اولیه، عاجز می مانیم.

14- نور در زمان مطالعه باید کافی باشد ولی باید از تابیدن نور مستقیم از روبرو جلوگیری شود. اگر پنجره های خانه به اندازه کافی بزرگ هستند، بهترین نور، نور خورشید است. که از سمت چپ برای راست دستها و از سمت راست برای چپ دستها بر روی میز بتابد. در صورتی که خانه به اندازه کافی با نور طبیعی روشن نمی شود می توان از نور مصنوعی به صورت تکمیلی استفاده کرد. از انداختن پرده ها و استفاده صرف از نور مصنوعی باید خودداری کرد. نور خورشید و منظره بیرون پنجره، حس سرزندگی، روز بودن و جنب و جوش و فعالیت را به آدم تلقین می کند و در جلوگیری از خواب آلودگی موثر است و برعکس، نور مصنوعی احساس شب بودن و ایزوله بودن را تلقین می کند و خود باعث خواب آلودگی می شود.

15- لامپهای کم مصرف و فلورسنت (مهتابی) پرتوهای فرابنفش دارند که در دراز مدت ممکن است باعث بروز سرطان شوند. بهتر است اگر از این لامپها استفاده می کنیم، موقعیت میز را به گونه ای قرار دهیم که بدن و سر ما فاصله مناسبی از این لامپها داشته باشند. یا لامپهای فلورسنت نزدیک را خاموش کرده و فقط لامپهای فلورسنت دور از خودمان را روشن بگذاریم. در صورت کمبود نور، می توان از چراغ مطالعه با لامپهای تنگستنی کم وات (20 تا 40 وات) استفاده کنیم. نور شدید چراغ مطالعه هم باعث خستگی چشم می شود. بهتر است از چراغ مطالعه­های تلسکوپی با پایه های بلند استفاده کنیم. چون هم روی میز را اشغال نمی کنند و هم به خاطر فاصله گرفتن از کتاب، نورشان ملایم می شود.

16- سکوت و آرام بودن خانه به تمرکز حواس کمک می کند.

17- گوش دادن به موسیقی در زمان مطالعه، تخمه شکستن، آدامس جویدن و از این قبیل روش مناسبی برای مطالعه نیست. حتی اگر ما بدان عادت کرده باشیم. هر صدایی و هر کاری، بخشی از مغز ما را بصورت ارادی یا غیر ارادی، درگیر خود می کند و به همان نسبت از تمرکز حواس ما کم می کند.

18- اگر می خواهیم بعد از ناهار هم زود به مطالعه برگردیم، پس بهتر است به جای یک وعده غذا نصف آنرا بخوریم! نصف دیگر را می توانیم وقتی دوباره گرسنه شدیم بخوریم. خوردن غذای سنگین و پرحجم وسط روز، همه خون بدن را برای هضم غذا، به طرف معده سرازیر می کند. به همین دلیل مغز احساس خستگی و خواب آلودگی می کند و ما را تا 3-4 ساعت مجبور به خواب می کند. افرادی که در محل کار هستند و مجبورند همچنان بعد از ناهار به کار خود ادامه دهند، معمولاً بخاطر نخوابیدن بعد از ناهار دچار سردرد می شوند. این سردرد بخاطر جدال مغز و معده برای اختصاص سهم بیشتری از خون بدن است. طبیعتاً معده بخشی از خون مورد نیاز مغز را به خود اختصاص می دهد در صورتی که مغز برای فعالیت روزانه به آن نیاز دارد.

کاهش حجم غذا در وعده­ی ناهار باعث فشار کمتر به معده و هضم سریعتر غذا و بازگشتن سریعتر خون به مغز می شود.

19- اگر مطلبی که می خوانیم حفظی است و ذهن ما آماده نیست، بهتر است آن مطلب را برای زمان دیگری بگذاریم و به کتاب دیگری بپردازیم.

20- یکی از علل خواب آلودگی، کمبود انگیزه و شوق برای مطالعه یک کتاب است. بنابر این تا جای ممکن ما باید برای خواندن کتاب مورد نظر در خودمان، شوق و انگیزه ایجاد کنیم. یکی از راهها برای اینکار، تلاش برای حل مسائل همان فصل مورد مطالعه است (قبل از مطالعه آن فصل!)، همچنین ورق زدن کتاب و بصورت اتفاقی مطالعه فصلهای وسط یا آخر کتاب می تواند سوالات زیادی را در ذهن ما ایجاد کند و باعث کنجکاو شدن ما در فهمیدن مطالب قبلی برای درک آن مطلب یا حل مسائل مربوطه می شود. حتی می توانیم سوالهای کنکور مربوط به همان فصل یا آزمونی که قرار است در آینده در آن شرکت کنیم، را مرور کنیم.

21- بعد از مطالعه طولانی کتاب مورد نظر، اگر احساس خستگی و دلزدگی از آن کتاب می کنیم، باید آنرا رها کرده به سراغ مطلب دیگری برویم. تلنبار کردن مطالب یک کتاب که همه شبیه هم هستند، باعث فراموشی می شود. ایجاد تنوع به مطالعه، این فرصت را به مغز می دهد که مطالب خوانده شده را در خود طبقه بندی کرده و به حافظه دراز مدت بسپارد.

22- مهمترین نکته در مطالعه، این است که ما نباید خلاقیت را از مغزمان بگیریم. مطالعه پشت سرهم مطالب کتاب، مانند نشستن در کلاس آموزگاری است که به روش سخنرانی (متکلم وحده) درس می دهد. در این روش، دانش آموز در فرآیند آموزش شراکت فعالی ندارد و فقط یک شنونده است. فعال نبودن خلاقیت مغزی شنونده در فرآیند آموزش، باعث عدم یادگیری و فراموشی زودهنگام مطالب می شود. مغز ما مطالبی را که خود به آنها می رسد بهتر به خاطر می سپارد تا مطالبی که بصورت اطلاعات حفظی، صرفاً می شنود. برای فعال کردن مغز در حین مطالعه، حتی می توان روی عنوانهای فصلها و بخشهای کتاب، اندکی فکر کرد. حدس بزنید در این فصل با این عنوان، کتاب چه می خواهد بگوید؟ و بعد با مطالعه آن فصل ببینید تا چه اندازه حدس شما درست بوده!

دردسرهای یک مرد نظافتچی

وطن امروز: 90/6/8

چندی پیش به پلیس، ماجرای عجیب دعوای 2 زن در یکی از خیابان‌های شمال تهران مخابره شد که در آن یک زن باکلاس و هووی فقیرش به جان هم افتاده بودند.

پلیس در صحنه درگیری هر دو زن را دستگیر کرد و آنها برای بررسی قضایی به پرونده‌هایشان پیش روی بازپرس نیک‌صفت از شعبه 5 دادسرای شمیرانات قرار گرفتند.

زن جوانی که لباس‌هایش نشان می‌داد نسبت به هوویش در شرایط مالی مناسبی نیست با ناراحتی به بازپرس پروند شوهرم برای انجام کارهای نظافت به خانه‌های مردم می‌رفت و خرج زندگی‌مان از این راه تامین می‌شد. 

شوهرم وقتی گفت یک زن میلیونر به او پیشنهاد ازدواج داده است از من خواست موافقت کنم. او می‌گفت برای مدت کوتاهی زن میلیونر را به عقد موقت خود درآورده و پس از آن با گرفتن پول از او جدا می‌شود. من هم ناچار شدم به خاطر شرایط بد زندگی‌مان بپذیرم. شوهرم می‌گفت زن میلیونر پیشنهاد داده یکی از خانه‌هایش را به نام همسرم بزند.

این زن ادامه داد: ابتدا پذیرفتم و خوشحال شدم چون تصور می‌کردم شرایط زندگی‌مان تغییر می‌کند اما وقتی پی بردم همسرم او را به عقد دائم خود درآورده و با هم زندگی می‌کنند نتوانستم وجود زن دیگری را تحمل کنم.

وی افزود: شوهرم را از دست داده‌ام. دیگر وجودم برایش مهم نیست. کمتر به خانه می‌آید و به هیچ‌کدام از وعده‌هایش عمل نکرده است. من هم به خانه مجلل هوویم رفتم و از او خواستم که دست از سر شوهرم بردارد. با هم درگیر شدیم و کتک‌کاری کردیم.

مرد جوان نیز به بازپرس گفت: چندی پیش برای کار به خانه اعیانی زنی رفتم؛ این زن تنها زندگی می‌کرد و ثروت زیادی داشت. پس از چند روز او از من خواستگاری کرد و گفت چند خانه دارد و درآمدش خوب است و اگر با او ازدواج کنم یکی از خانه‌هایش را به نام من می‌زند.

مرد در ادامه گفت: با آنکه این زن 10 سال از من بزرگ‌تر بود اما پیشنهاد وسوسه‌کننده‌اش موجب شد موضوع را با همسرم درمیان بگذارم و از وی خواستم درباره این پیشنهاد تصمیم بگیرد. برای ما که زندگی‌مان به سختی می‌گذشت فرصت خوبی بود تا از این وضع نجات پیدا کنیم.

همسرم نیز پیشنهاد را قبول کرد و گفت باید خانه‌اش را به نام ما بزند اما زن میلیونر از من خواست او را عقد دائم کنم تا خانه‌اش را به نام من بزند. من هم به همسرم چیزی نگفتم اما وقتی این موضوع را متوجه شد با من تماس گرفت و شروع به ناسزاگویی کرد. سعی داشتم آرامش کنم اما بی‌فایده بود. همسرم با عصبانیت به خانه همسر دومم رفت و با هم درگیر شدند.

من نیز در بین این دوراهی گرفتار شده‌ام. همسر اولم را دوست دارم و فقط به خاطر پول و خوشبختی او تن به ازدواج دوم دادم اما هرگز تصور نمی‌کردم چنین اتفاقی بیفتد.بنا به گزارش خبرنگار جنایی «وطن‌امروز»، پس از اظهارات این مرد، 2 زن از یکدیگر به اتهام فحاشی و ضرب و شتم شکایت کردند و پرونده در حال رسیدگی است.

 

واقعاً خدا شانس بده! این خبرها را که آدم می خونه واقعاً احساس غبن می کنه و فکر می کنه همه راه را اشتباه اومده! فکر کنید اگه بجای 16-17 سال درس خوندن رفته بودیم نظافت چی شده بودیم چه شانسهای بزرگی جلوی راهمون سبز می شد!

وقتی روسیه زیر متحد دیروز را خالی می کند!

روسیه آب پاکی را بر دستان قذافی ریخت

'میخاییل مارگلوف' نماینده 'دمیتری مدودیف' رییس جمهوری روسیه در امور آفریقا و رییس کمیسیون امور بین المللی شورای فدراسیون (مجلس علیای پارلمان روسیه) اعلام کرد: روسیه هیچگاه به معمر قذافی و افراد مسؤول قتل مردم بیگناه لیبی پناهندگی نخواهد داد.

به گزارش ایرنا، 'مارگلوف' روز دوشنبه در گفت وگو با رادیوی روسی زبان 'اکومسکو' اظهار داشت: قذافی زمانی که دستور بمباران هوایی تظاهرات مسالمت آمیز را صادر کرد، در ردیف افراد غیرقابل دوستی برای روسیه قرار گرفت.

وی افزود: روسیه برای پذیرش قذافی آماده نبوده و برای دادن پناهندگی به وی در آینده هم آمادگی ندارد.
مارگلوف گفت: قذافی، سیف الاسلام و هر فرد دیگری (از رژیم لیبی) که دستش آلوده به خون مردم بیگناه باشد را نمی پذیریم.

مقام پارلمانی روس، احتمال متواری شدن قذافی از طریق بیابان و مسیر دریایی و ایجاد وحشت و رعب در بخش های صحرایی لیبی را بعید ندانست.

نماینده رییس جمهوری روسیه در امور آفریقا اظهار داشت: قذافی هنوز از امکانات در دست خود بطور کامل استفاده نکرده است که از آن جمله موشک های بالستیکی 'اسکاد' می باشد و من امیدوارم که وی به اقدامات تبهکارانه دست نزند.

مارگلوف در قسمت دیگر سخنان خود خاطرنشان کرد: جامعه جهانی می خواهد لیبی یک کشور دمکراتیک و دارای ساختاری قابل پیش بینی باشد و برای این منظور نیروهای مخالفان رژیم قذافی باید در بنای ساختار حکومت جدید متحد باشند.

بزرگترین موش آفریقا!


بالاخره امروز نیروهای مخالف قذافی به طرابلس پایتخت لیبی رسیدند و حکومت 41 ساله قذافی سرنگون شد.

به زودی قضیه­ی چند سال پیش اون سوراخِ زیرزمینی صدام و قفس فلزی کذایی و طناب اعدام، این بار برای رهبر یکه­تاز لیبی تکرار میشه. و اون هم به زباله دانی تاریخ می پیونده. قدیمها رویدادهای تاریخی هر چند صد سال یکبار تکرار می شد حالا این تکرار تاریخ، به 10 سال هم نمی رسه!

ولی چیزی که از بین نمی ره خسارتهاییه که این احمق به کشورش و چندین نسل وارد نمود. سرشاخ شدن با ابرقدرتهای نظامی جهان، بمبگذاری در فرودگاه­ها و هواپیمای آمریکایی، حمایت از گروه­های تروریستی جهان و آخر کار هم کوتاه آمدن در برابر همه­ی این کشورها و دادن غرامتهای سنگین از جیب ملت لیبی و عقب نشینی از آن شعارها و رویاهای انقلابی که در جوانی در سر داشت. در حقیقت ملت لیبی هزینه رشد عقلی یک موجود ناقص العقل را دادند تا اون بتونه با آزمون و خطا، درس سیاست را بیاموزه!

آخرش هم نه مردم خودش و نه دولتهای جهان هیچ وقت او را یک موجود نرمال محسوب نکردند و در اولین فرصت بساط حکومتش را برچیدند.

همین اواخر کل پروژه هسته­ای سری خودش را برملا کرد و همه آن را تحویل آمریکا داد! حساب کنید چقدر هزینه از جیب ملت بدبخت لیبی صرف این جاه طلبی و بعد پشیمانی شده است! وقتی این مردک دیوانه می رفت نیویورک، توی چمن­زارهای اطراف ساختمان سازمان ملل، به سبک اعراب بادیه نشین خیمه می زد!

پسر قذافی سیف الاسلام، که نقش محمد سعید الصحاف، بوقچی و لاف­زن صدام را در حکومت قذافی بر عهده داشت هم به اسارت نیروهای مخالف در آمده!

بعد از صدام این دومین رهبر جهان عرب است که در عشق جمال عبد الناصر شدن و رهبری جهان عرب، کارش به ذلت و نابودی می­کشد!! اگر از اول به جای اینکه آرزوی رهبری جهان عرب داشت، تمام توان خود را بر رهبری کشور خودش صرف می کرد، الان سرنوشتی بهتر از این داشت. شعارهای گزاف و ادعاها و حرفهای گنده تر از دهن گویا یک اپیدمی در بین رهبران کشورهای جهان سوم است!

کاوشگر جونو

این روزها حال و روز من به جایی رسیده که نه تنها وقتی خبر تجاوز دسته جمعی یا اسیدپاشی و قتل کودکان را می شنوم و می خوانم، در ماتم فرو می روم بلکه وقتی خبر فرستادن موشک به مدار مشتری یا ساخت اولین ناو هواپیمابر چین را هم می شنوم ماتم می گیرم!


کاوشگر جونو، جمعه شب گذشته 90/5/14 همراه با موشک اطلس با موفقیت از پایگاه کیپ کاناورال در فلوریدا پرتاب شد تا پس از گذشت 5 سال در سال 2016 به مدار سیاره مشتری برسد.
به گزارش خبرگزاری مهر، کاوشگر جونو، شب گذشته در ساعت 20:55 به وقت کشورمان همراه با موشک اطلس 
V-551 از پایگاه کیپ کارناوال با موفقیت پرتاب شد.
این کاوشگر که با بودجه 1.2 میلیارد دلار به عنوان بخشی از برنامه «افقهای نو» ساخته شده است شب گذشته اولین ماموریت مهم «پس از شاتل» را در ناسا آغاز کرد.
این کاوشگر در سال 2016 به مدار مشتری خواهد رسید. در این ماموریت، کاوشگر جونو تنها نیست بلکه سه مجسمه کوچک که با مهره‌های «لگو» ساخته شده اند «جونو» را همراهی می‌کنند.
این سه مجسمه، تندیسهایی از «ژوپیتر» (رب النوع بزرگ یونان باستان و نام دیگر سیاره مشتری)، جونو (همسر ژوپیتر) و گالیه، پدر نجوم مدرن هستند.
براساس گزارش مدیا ایناف، همچنین دست نوشته ای به همراه پرتره و امضای گالیله به سمت مشتری می‌روند. این دست نوشته که به عنوان مهمترین صفحه نوشته شده در تاریخ علم شناخته می‌شود شرحی درباره اولین رصد مشتری توسط گالیله است.
درحقیقت گالیله در 9 ژانویه 1610 برای اولین بار با استفاده از تلسکوپ خود سیاره غول پیکر گازی مشتری را مشاهده و در اطراف این سیاره چهار قمر «یو»، «اروپا»، «گانیمید» و «کالیستو» را کشف کرد.

کاوشگر جونو سفر طولانی خود به سمت مشتری را آغاز کرد. این کاوشگر پس از گذشت 5 سال و با طی یک مسیر حدود 500 میلیون کیلومتری در سال 2016 وارد مدار غول پیکرترین سیاره منظومه خورشیدی خواهد شد
10 دستگاه بر روی این کاوشگر نصب شده اند که به جمع آوری اطلاعاتی درباره ساختار، اتمسفر و میدان مغناطیسی مشتری خواهند پرداخت. تمام این دستگاهها از نوعی دستگاه سیتی اسکن در بسامدهای مختلف برخوردارند که برای بررسی ساختار داخلی سیاره استفاده خواهد شد.