دو خبر جالب تاریخ گذشته

درود بر شما 

دو خبر بود که با مقداری تأخیر برایتان می گذارم جالبه:   

۲۶ مرداد ۱۳۸۸

الطریقه الجدیده الشوهریابیه

دختری که تا 32 سالگی نتوانسته شوهر مورد علاقه اش را انتخاب کند در اقدامی عجیب با در دست داشتن لیستی از مشخصات مرد ایده آ لش به دادگاه خانواده رفت و از قاضی برای پیداکردن شوهر کمک خواست.

این دختر که بنفشه نام دارد صبح دیروز برای پیگیری درخواستش به شعبه 262 مجتمع قضایی خانواده رفت و هنگامی که قاضی علیرضا صداقتی علت حضورش در دادگاه را پرسید ماجرا را این طور تعریف کرد؛ چند سال قبل تصمیم گرفتم ازدواج کنم اما مشکلاتی برایم پیش آمد که نتوانستم به خانه بخت بروم. آن زمان چند نفر به خواستگاری ام آمدند اما پدرم به بهانه های مختلف مخالفت کرد و گفت آنها افراد مناسبی برای ازدواج نیستند. چند نفر از خواستگارانم که علاقه زیادی به من داشتند پس از مخالفت پدرم از خانواده ما کینه به دل گرفتند و سعی کردند با کارهایشان اقدام پدرم را جبران کنند. بعد از این ماجرا آن خواستگاران هر جوانی را که از من تقاضای ازدواج می کرد منصرف می کردند. در آخرین مورد وقتی یکی از آنها فهمید یک پزشک قرار است به خواستگاری ام بیاید به مطب او رفت و با ادعایی دروغ وی را منصرف کرد. او به خواستگار تازه ام گفته بود من از نوعی بیماری روحی- روانی رنج می برم و در صورت ازدواج با من ممکن است دچار مشکل شود. به این ترتیب او هم با پدرم تماس گرفت و گفت قصد ندارد ازدواج کند. بنفشه پس از پایان درددل هایش در ادامه خواسته عجیبی را مطرح کرد و از قاضی خواست به او کمک کند. او گفت؛ در حال حاضر به طور مشخص مردی برای ازدواج در نظرم نیست اما از دادگاه می خواهم فرد مناسبی را برای زندگی مشترک به من معرفی کند. این دختر فقط به این خواسته بسنده نکرد و علاوه بر آن شروطی را نیز برای انتخاب مرد ایده آلش مطرح کرد. او در این لحظه برگه یی را از کیفش بیرون آورد که شرایط روی آن نوشته شده بود. او گفت قد شوهرم باید بین 170 تا 180 سانتیمتر و چهارشانه و زیبا باشد و تا به حال هم ازدواج نکرده باشد. این دختر ادامه داد؛ چون من در منطقه یک تهران سکونت دارم او هم باید در همین منطقه یا منطقه دو زندگی کند و علاوه بر آن تا حدودی هم شأن من باشد. من لیسانس معماری دارم و او هم باید حداقل مدرک کارشناسی داشته باشد. مرد ایده آل من نباید اهل سیگار و مواد مخدر باشد و باید قول بدهد بعد از ازدواج حداقل در ماه یک بار من را به مسافرت ببرد.در حالی که همچنان شرایط بنفشه در مورد همسر دلخواهش ادامه داشت، کارمندان دادگاه که تا پیش از این چنین موردی را ندیده بودند با حیرت به حرف هایش گوش می دادند. پس از پایان اظهارات این دختر در شرایطی که براساس قانون اگر شخص درخواست ازدواج داشته باشد باید فرد مورد نظر را نیز به دادگاه معرفی کند، قاضی صداقتی رسیدگی به این پرونده را به جلسه دیگری موکول کرد.رئیس شعبه 262 مجتمع قضایی خانواده درباره این پرونده به خبرنگار ما گفت؛ معمولاً در دعاوی اینچنینی دختری که پدرش مجهول المکان است، شرایط خاصی دارد یا آنکه پدرش با ازدواج او با شخص مورد نظرش مخالف است به دادگاه مراجعه می کند و پس از طی مراحل قانونی و انجام تحقیقات در صورتی که فرد مورد نظر صلاحیت های لازم را دارا باشد، دادگاه به آنها اجازه ازدواج می دهد. حال آنکه در این پرونده خواهان هیچ کس را به عنوان شخص مورد علاقه معرفی نکرده و فقط یکسری شرایط را به دادگاه اعلام کرده است. به رغم این در جلسه بعدی به این ماجرا رسیدگی خواهد شد.

 ---------------------------

 2 سه شنبه 30 اردیبهشت 1388 

مرغ فروشی که مرغ سعادت بر سرش نشست!  

(خدا یا شانس بده یا زبون برای مخ تیلیت کردن!)

اعتماد: دختری که فوق تخصص دستگاه گوارش است با مراجعه به دادگاه خانواده درخواست کرد به او اجازه داده شود با یک مرد مرغ فروش ازدواج کند. به گزارش خبرنگار ما این دختر 36ساله که منیژه نام دارد در حالی که به همراه مرد موردعلاقه اش در شعبه 262 دادگاه خانواده به ریاست قاضی محمدرضا صداقتی حاضر شده بود، گفت؛ «من وقتی دانشجو بودم از شهرمان ورامین به تهران آمدم و خانه یی اجاره کردم و در آن مدت تنها زندگی می کردم. در همان دوران بود که با صابر آشنا شدم. او خواهرزاده صاحبخانه ام بود و رفت و آمدهایی که به خانه خاله اش داشت، باعث شد باب آشنایی ما باز شود. پس از مدتی به شناخت کامل از یکدیگر رسیدیم، هر دو احساس کردیم به هم علاقه مند شده ایم اما آن زمان امکان ازدواج نداشتیم و منتظر ماندیم من درسم تمام شود و صابر هم از نظر مالی وضعیت بهتری پیدا کند این پزشک متخصص ادامه داد «حالا که همه شرایط مهیا شده و من و صابر برای ازدواج آماده هستیم، والدینم بهانه گیری می کنند و به ما اجازه ازدواج نمی دهند. پدرم استاد دانشگاه و مادرم معلم است. آن دو با این بهانه که صابر هم سطح ما نیست و من به خاطر داشتن مدرک فوق تخصص باید با فردی ازدواج کنم که تحصیلات عالی داشته باشد، می خواهند مانع ما شوند، حال آنکه من و صابر به هم علاقه مند هستیم و هر دو یکدیگر را کامل می شناسیم. معیار من برای ازدواج سطح تحصیلات یا درآمد نیست بلکه می خواهم با مردی زندگی کنم که دوستش دارم.» در ادامه این جلسه صابر نیز همین جملات را تکرار کرد و گفت؛ «من چند بار با پدر منیژه صحبت کردم و به او قول دادم دخترش را خوشبخت خواهم کرد. شغل من کار پردرآمدی است و می توانم زندگی مرفهی برای منیژه فراهم کنم ولی خانواده او به هیچ وجه راضی نمی شوند. هرچند من به دانشگاه نرفته ام و فقط دیپلم دارم امامنیژه را کاملاً درک می کنم و هیچ اختلاف سلیقه و عقیده یی با هم نداریم ولی پدر و مادر او مرا هم شأن خود نمی دانند و علاوه بر مساله تحصیلات، اختلاف سنی ما را نیز بهانه می کنند .من 9 سال از منیژه بزرگ تر هستم و به نظرم اختلاف سنی ما زیاد و غیرمتعارف نیست وی افزود؛ «پس از چند بار خواستگاری وقتی مطمئن شدیم نمی توانیم خانواده منیژه را راضی کنیم، تصمیم گرفتیم به دادگاه بیاییم و اجازه ازدواج بگیریم. من حاضرم هر تعهدی که لازم است بدهم تا بتوانم این دختر را به عقد خودم درآورم چون واقعاً او را دوست دارم و زندگی بدون منیژه برایم معنا و مفهومی ندارد.» بنا بر این گزارش قاضی دادگاه بعد از شنیدن حرف های این دو از آنجا که محل زندگی منیژه شهرستان ورامین است، با صدور قرار عدم صلاحیت پرونده را به دادگستری این شهرستان ارجاع داد.

نظرات 3 + ارسال نظر
مینو سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:15 ب.ظ http://delneveshteha-m.blogfa.com

سلام.
جالب بود.
ممنون...

اراکده چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:05 ب.ظ http://mortin.persianblog.ir/

سلام
جدن خدا شانس بده خواهر

دختر نارنج و ترنج چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:38 ب.ظ

چه جالب!!!!! اما اولی خدایی خیلی باحال تر بود..... دوره زمونه جالبی شده.. البته بد نیست. جالبه....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد