آنچه که باید مردان جوان بدانند!

فرض کنید که شما 700000 تومان در ماه حقوق می گیرید. 300000 تومان آن بابت کرایه خانه هزینه می شود. و شما باید با شعبده بازی با 400000 تومان از عهده باقیمانده مخارج زندگی تا اخر ماه بربیایید. البته بر همگان واضح و مبرهن است که گوشت کیلویی 13-14 هزار تومان است و هر بار که به یک لبنیاتی می روید حداقل 30-40 هزار تومان خرید می شود!

در حالی که شما در طول ماه سگ-دو می زنید شاید که بتوانید خرج و دخل را به هم نزدیک کنید یهو عیال مربوطه احساس سرخوردگی بهش دست می دهد: می خواهم برای بچه مون یه ماشین شارژی بخریم!

- ماشین شارژی؟ می دونی چنده؟ حدود 200 هزار تومانه!

: خوب مگه بچه ما ادم نیست؟ اون چیش کمتر از دیگرانه؟

- خوب عزیزم می دونی درامد ما چقدره؟ من باید با 400 هزار تومان یک ماه مخارج زندگی را بچرخانم چطور می تونم 200 هزار تومنش را بدم برای یه ماشین شارژی؟ اگه داشتم دو دستی تقدیمت می کردم. مگه من مرض دارم که پول داشته باشم و بیام با تو بحث کنم و اعصاب خودم را خرد کنم؟ منم خیلی چیزا دوست دارم بخرم ....

: ببین تو مرد نالایق و بی عرضه ای هستی. هیچ کدوم از ارزوهای من را که براورده نکردی هیچ. بچه را هم می خواهی حسرت به دل بذاری. آخه من چه گناهی کرده بودم که زن تو شدم؟ که از همه عالم و دنیا کمتر باشم!

-      - آیا می دونی خیلی از مردم توی این شرایط اقتصادی همین حقوق ما را هم ندارند؟ ما باید خدا را شکر کنیم!  (شکر؟! شکر کیلویی چند؟) اصلا این مدها را کی درآورده؟ ....

: هیچ کس بدبخت تر از من توی این دنیا نیست!‌ فلانی را نگاه کن! دوزار قیافش نمی ارزه حالا توی فرانسه داره زندگی می کنه! فلانی را نگاه کن شوهرش براش یه ماشین خریده .... 

خوب مرد جوان این ره که می روی به ترکستان است!

اگه قوه استدلالی شما به اندازه دکارت و وبر هم باشه نمی تونید از عهده این مشکل برآیید!

چون راهش این نیست. شما با منطق به جنگ احساس رفته اید و از قدیم گفته اند پای استدلالیون چوبین بود!!

باید یک کانال دیگر زد.

پیشنهاد 1:

از روشهای احساسی برخورد کنید. مثلاً سرسنگین شوید. (قهر نکنید!) البته قبلش موافقت ظاهری خود را اعلام کنید وگرنه سناریوی بالا تکرار می شود! اگر پرسید چی شده، جمله­ی جادویی را به زبان بیاورید: «تو منو درک نمی کنی!» این جمله بسیار کلیدی است. اگر در به زبان آوردن این جمله تعلل کنید و طرف شما آن را بگوید، 200000 تومان را پیاده شده اید!

چون اگر شما بخواهید واقعاً روحیه لطیف همسرتان را درک کنید، خواهید فهمید که برای جلوگیری از آسیب دیدن این روحیه لطیف، 200000 تومان که هیچ، 200 میلیون هم اگه لازم باشد شما باید تأمین کنید. وگرنه شوهر نالایقی هستید.

ولی اگه شما پیش دستی کرده و این حربه کارآمد را مال خود کنید آنگاه شاید بتوانید با ننه من غریبم بازی، کورسوی امیدی پیدا کنید و از این مهـــــلکه جان سالم به در ببرید!

پیشنهاد 2:

از سیستم احـمدینـژادی استفاده کنید- بجای اینکه خودتان را در مقام پاسخگو قرار دهید برعکس همراه مدعی شوید و شروع کنید عین خود طرف و حتی داغ تر شعار دادن و اعلام نیاز کردن! جوری که بعد از یه مدت معلوم نشه که مدعی اولیه کی بوده و مسئول و پاسخگوچه کسی!

: می خواهم برای بچه مون یه ماشین شارژی بخریم!

-آره فکر خوبیه! مگه بچه ما چی کمتر از بقیه داره. من دوست ندارم بچه م حسرت این چیزا بدلش بمونه و براش عقده بشه و .....

مرحله بعد زیر قضیه در رفتنه. حالا این می تونه این گونه باشه که موقعی که قرار می ذارین که بروید برای انتخاب و خرید هر روز به بهانه ای طرف را سر کار بگذارید و آخر کار هم قول بدهید که به محض گرفتن یک وام کذایی قولتان را عملی می کنید و ....

مهم این است که وقتی میل شدید خرید سراغ عیال شما می آید شما با آن مخالفت نکنید وگرنه بیچاره اید. بعداً طولانی شدن روند خرید باعث سرد شدن این میل خواهد شد و شما از یک معضل بزرگ نجات خواهید یافت!

پیشنهاد 3:

به جای حل این معمای حل نشدنی یعنی برابر کردن دخل و خرج زندگی،و به جای این همه سگ دو زدن و به جای این هم دعوا و مشاجره سر خرج کردن پولی که ندارید، از خانواده متواری شوید! خودتان را گم و گور کنید! بروید در یک روستای بی نام و نشان صدها فرسنگ دورتر. یه زمین و 10 تا گوسفند بخرید و زندگی را از پیدایش انسان نحستین  آغاز کنید! واقعاً آدمخیلی وقتها دلش لک می زنه برای عصر حجر! همون موقعها که هنوز ماشین شارژی اختراع نشده بود!  شما مرد هستید بالاخره می توانید شکم خود را سیر کنید! نه به ماشین شارژی نیاز دارید و نه به لوازم آرایش! این زندگی مسخره و درد و رنج پیدا کردن یک لقمه نون را رها کنید و پشت دست خود را داغ بگذارید که دیگه ازدواج نکنید. چرا که سایه سنگین ماشین شارژی و ماشین شارژی ها همیشه بالای سر شماست . و هر آن ممکن است بر سر شما آوار شود!

آزادی خیلی چیز خوبیه! این را کسانی می فهمند که تا خرخره توی زندگی مشترک فرو رفته اند! 2 تا بچه قد و نیم قد! 200 تا 1000 سکه بهار آزادی مهریه! آبروی خانوادگی! شغل! و ....

اینها همه وابستگیهایی است که مانند غل و زنجیر به پای آدم متأهل آویزونه و  او مجبوره که یک عمر به خاطر اینها بسوزه و بسازه! و وقتی چشم باز می کنه می بینه او مونده و یک دنیا آرزوی بربادرفته و جسمی پیر و فرتوت!

نظرات 3 + ارسال نظر
yashar جمعه 22 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:03 ق.ظ http://www.nicepack.ir

سلام دوست عزیز وبلاگ بسیار خوبی دارین . لطفا به سایت منم یه سری بزنید

دختر نارنج و ترنج جمعه 22 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:25 ب.ظ

سلام مهرداد جان
نه بابا... حرفت منطقی بود چرا رگ فمینیستی من بگیره!
خیلی خوبه که آدما وضعیت طرف مقابلشون رو درک کنن. هر دو طرف رو می گم. این روشی که شما دادی به نحوی درک کردنه دیگه.. یعنی بهش فرصت بدی ازاون تب و تاب اولیه بیفته. وقتی یه چیزی تقریبا اگه نخوایم بگیم غیرممکن، تا حدی نشدنیه خب می شه یه جورایی با زیرکی از پسش براومد.
فکر جالبیه!
یادم باشه منم از این ترفندها در جای مناسبش برای شوهرم استفاده کنم..
درکم نمی کنی و.................!!!!!

پریزاد دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:35 ب.ظ http://zehneziba16.blogfa.com

توصیه خوبی بود...
حالا تجربه خودتون بود؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد