تجربیات اقتصادی (2)

بخش دیگری از نیروی کار کشور جذب موسات دولتی می شوند. کار دولتی مزایا و معایب خودش را دارد.

برای افرادی که اهل ریسک نیستند و حوصله درگیر شدن با بازار و بازاریهای آشفته و بی قانون را ندارند، حوصله دنبال چکهای پاس نشده و زندان کردن و زندان شدن را ندارند، تحمل شکستهای بزرگ را ندارند و همچنین آمال و آرزوهای بزرگی در زمینه پولدار شدن ندارند، بخش دولتی جای خوبیست. (برای خانمها که نان آور خانه نیستند، البته بسیار خوب است)

مثلا در شرایط کنونی، به علت سیاستهای انقباضی دولت در نظام پولی و جمع آوری نقدینگی، و نیز ناتوانی بانکها در پرداخت وام، در بازار پول کم شده است. ندادن وام توسط بانکها، در بازار، کسب و کار را با رکود شدیدی مواجه کرده است. اکثر معاملات با چک و سفته صورت می گیرد. یک تولید کننده یا فروشنده اگر چک قبول نکند، همه جنسش روی دستش می ماند و رقبا بازار را می گیرند. و اگر چک قبول کند، خود را در خطر کلاهبرداری و باختن سرمایه اش قرار داده است. حتی خوش حساب ترین مشتریها هم ناگهان توزرد از آب در میایند! و دار و ندار آدم را بالا می کشند. بنابر این در چنین دوره ای، کار آزاد بسیار ریسکی و خطرناک است و در این شرایط کارمندان دولت سروری می کنند.

ولی کارمند شدن معایب بزرگی هم دارد! هر 3-4 سال یک بار در کشور تورم شدیدی وجود دارد که قیمتها را به ویژه قیمت املاک را 2 برابر می کند (استثنائا در دوره احـمدینـژاد 4 برابر شد!) در چنین شرایطی بقال سر کوچه تان ظرف 3-4 سال می تواند 4 تا شما کارمند محترم دولت را با مدرک لیسانس و سابقه چند سال خدمت در پستهای مختلف کارشناسی، بخرد و آزاد کند!!   .... چرا؟   چون همون مغازه فکسنی اش که از بابای خدابیامرزش در سال 1330 به ارث برده با 2 تا جهش تورمی در قیمت املاک، الان 500 میلیون قیمت داره و شما کل زندگیتون 20 میلیون بیشتر نمی ارزه! کارمندی مثل اعتیاد به مواد مخدره! این موادی که سر برج به آدم می دن، ادم را از فکر پیشرفت باز می داره. و بعد از 10-20 سال متوجه میشی ای وای که جوونیم در راه خدمت صادقانه به دولت ناصادق بر باد رفت و حالا دیگه نه توانی مونده برای ماجراجویی و ریسکهای اقتصادی و نه حال حوصله و امکانی!

قسمت شیرین ماجرا تازه مربوط به آخر کار است! وقتی که شما بعد از 30 سال خدمت به دولت کریمه، به افتخار بازنشستگی نایل می شوید (وبا داشتن فرزندان پا به بخت و دانشجو و بدنی که مثل ماشین مش مندلی هر روز یه جایش صداش در میاد)، به علت نصف شدن حقوقی که همان موقع هم زیر خط فقر بود، و جهشهای تورمی که ناشی از مدیریت جهانی اقتصادی در کشور ماست، حالا مجبورید در منصب جدیدی مانند مسافرکشی به خدمت صادقانه تان به میهن اسلامی ادامه دهید! هر روز باید روزنامه بخرید و در خبرها به دنبال خبر مرحمت دولت به بازنشستگان بگردید یا در میتینگهای بازنشستگی برای افزایش حقوق شرکت کنید!

به غیر از اینها، کارمندی مشکلات دیگری هم دارد از جمله: جو آلوده زیرآب زنی و فساد و حق کشی در ارتقا و فشارهای روانی ای که روسا بر روی زیردستان می آورند و ....

خلاصه نفس کشیدن در این مملکت کفاره داره!

نظرات 2 + ارسال نظر
مهدی دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:33 ق.ظ http://whoami1.blogsky.com/

خیلی جالب بود. مرسی.

دختر نارنج و ترنج شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:42 ب.ظ

فکر کنم این یکی رو هم با پوست و گوشت درکش کردم.. بابام کارمند بود و الان تمام فرزندانش هم دنباله رو راهش هستن. ما از ریسک کردن می ترسیم خونوادگی چون پدرمون همیشه سر برج یه حقوق بخور و نمیر داشته که بهش قانع بوده و ناخودآگاه ما هم یاد گرفتیم اینجوری باشیم...
حالا هم که من و مامان مستمریش رو می گیریم و همون حکایت روزنامه و میتینگ منتقل شده به ما...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد