به علتهای مختلف در جامعه آمار جرم و بزهکاری زیاد شده است. ولی آنچه که از همه چیز بیشتر دل آدم را به درد میاره، اینه که در اکثر جنایتها رد پای جنایتکارها و اشرار به قول روزنامه «سرشناس!!» دیده می شود. و این سرشناس بودن نشان دهنده بی توجهی سیستم امنیتی کشور به عواقب آزاد گذاشتن این اشرار سرشناس در جامعه است. و این اشرار در جامعه چه می کنند؟ دزدی پشت دزدی، تجاوز پشت تجاوز تا اینکه یکجایی در اثر بی احتیاطی یا بدشانسی این افراد شرور، راز جنایاتشان لو می رود.
در بخش عمده ای از این بزه کاریها یا خود مردم از ترس آبرویشان چیزی به پلیس نمی گویند، یا می گویند ولی پلیس زیاد موضوع را جدی نمی گیرد. ولی وقتی موضوع سیاسی می شود اونوقت توان واقعی سیستم امنیتی کشور مشخص می شود و آدم در شگفت می ماند که شما که اینگونه می توانید قاطع و قوی برخورد کنید پس چرا تا موضوع سیاسی نشود توان خودتان را رو نمی کنید؟
تصور کنید اگر پلیس در تمام بزه کاریها قاطع و با تمام توان برخورد می کرد و ریسک جرم را بالا می برد، چقدر از این بزه کاریها کم می شد و چقدر مردم آرامش و امنیت بیشتری حس می کردند! در صورتی که سهل انگاریها کار را به جایی رسانده که افراد مجرم جری تر شده اند و در روز روشن در خیابانهای پایتخت مرتکب جرم می شوند. بطوری که حالا کنترل کار از دست خود پلیس هم خارج شده.
در تجاوز دسته جمعی افراد شرور خمینی شهر به چند زن در کنار خانواده هایشان، به علت اعتراض گسترده مردم جلوی استانداری شهر، موضوع سیاسی شد و در خبر زیر می خوانید که چطور مأمورین امنیتی رد متجاوزین را در روستاهای مرزی سیستان بلوچستان پیدا می کنند! ولی آیا اگر مردم جلوی استانداری تحصن نمی کردند هم سیستم امنیتی کشور همینطور پیگیر و با تمام توان با این جنایت برخورد می کرد؟ یا اینکه گفته می شد چون زنها در حال رقصیدن جلوی نامحرم بوده اند، پس حیثیتشان حلال بوده و تجاوز به آنها حقشان بوده است!
وطن امروز: سوم خردادماه بود که یکی از جنجالیترین جنایات سال در باغی خانوادگی در حاشیه خمینیشهر اصفهان رخ داد و در آن وقتی 6 زن و 8 مرد یک جشن فامیلی گرفته بودند، ناخواسته در باند شیاطین بیرحم افتادند. سرایدار پیر باغ همسایه که به خاطر سهلانگاری صاحب باغ آنجا را پاتوقی برای دوستان جوان و شرور خود کرده بود با شنیدن موسیقی و صدای پایکوبی در تماس تلفنی با همپاتقیهایش آنان را به تماشای پنهانی این جشن دعوت کرده بود.
12 مرد جوان که همگی سوابق کیفری داشتند وقتی از روی دیوار کوتاه صحنه رقص و شادی زنان و مردان را میبینند با تصمیمی شیطانی روی صورت خود نقاب کشیده و بیرحمانه به باغ حمله میبرند. مردان که به خاطر مصرف مشروبات ارادهای نداشتهاند در اتاقکی زندانی شده، 2 تن از زنان با ادعای اینکه باردار هستند از نیت شوم مهاجمان سیاهپوش نجات یافته و 4 زن با گریه و زاری پس از ربوده شدن و انتقال به باغی متروکه تسلیم توطئه سیاه میشوند.
با مخابره شدن این فاجعه به پلیس، ماموران به اقدامات تخصصی دست زدند و مهاجمان را یکی پس از دیگری ردیابی و به دام انداختند و پی بردند گردانندگان باند شیطانی که 3 شرور سرشناس هستند با آگاهی از دستگیری دوستانشان گریختهاند و قصد دارند از خاک ایران خارج شوند. پلیس توانست 19 روز بعد هر 3 فراری را وقتی سماجت به فرار داشتند هدف گلوله قرار بدهد، این 3 مرد که «اصغر» 19 ساله، «عباس» 26 ساله و «رجبعلی» معروف به «صمدسیاه» 27 ساله نام دارند تحت درمان قرار گرفتند و پای میز بازجویی نشستند.......
همه مسیر تحقیقات نشان میداد که صمدسیاه، اصغر و عباس رئیس اصلی این باند شیطانی هستند. آنان در حالی که خود را بیگناه نشان میدادند وقتی با نوچههایشان مواجهه حضوری داده شدند چارهای جز اعتراف ندیدند. صمد سیاه گفت: «ما به باغ همسایه دعوت شدیم و با دیدن صحنه رقص و جشن همانجا پیشنهاد دادیم به آنجا حمله کرده و زنان را بدزدیم، همین کار را هم کردیم. تصور داشتیم آنان بهخاطر آبرویشان شکایت نکنند اما وقتی دیدیم دوستانمان دستگیر شدهاند خیلی زود تصمیم گرفتیم فرار کنیم. من، اصغر و عباس سریع خمینیشهر را ترک کردیم. آشنایی به نام «ابراهیم» در مرز سیستان و بلوچستان داشتیم که قرار بود ما را از ایران خارج کند.
وی افزود: «ابتدا خودمان را به شهر سرباز رساندیم، آنجا احساس ناامنی میکردیم اما صبر کردیم تا بلدچی راه را به ما نشان بدهد، خیلی زود سرباز را به مقصد روستای باتک ترک کردیم و چون آنجا مقصد نهایی نبود با هماهنگیهایی که ابراهیم انجام داد خودمان را به روستای نوکین رساندیم».
صمدسیاه گفت: «میدانستم که پلیس در تعقیب ما است و به شهر سرباز رفته، با رسیدن به روستای نوکین در یک کارخانه سنگبری پنهان شدیم، چون غریبه بودیم سعی داشتیم ترددی نداشته باشیم، ثانیهشماری میکردیم تا ابراهیم بیاید و ما را به مرز خروج ببرد، تا اینکه ساعت 2 بعدازظهر پنجشنبه، 26 خردادماه متوجه شدیم مخفیگاهمان محاصره شده است و باید فرار میکردیم. هر 3 به تکاپو افتادیم اما دورتادورمان پلیس بود، نمیخواستیم تسلیم شویم اما با شلیک گلوله وقتی هدف قرار گرفتیم زمینگیر شده و نتوانستیم پا به فرار بگذاریم».
عباس نیز گفت: «همزمان با دستگیریمان به اندازهای ترسیده بودیم که تصور کردیم ابراهیم ما را لو داده است و اسم او را آوردیم همین کافی بود تا پلیس آن مرد را هم دستگیر کند».
این 3 مرد و نوچههایشان در بازداشت بسر میبردند و تجسسها برای ردیابی فراریهای دیگر ادامه دارد.
فعلن پاچه شلوار خانمها و روسری هاشون پلیس ما رو بیشتر تحریک میکنه
من اومدممممممممممممممممممممم