روزهای متفاوت با زن سوم

18 خرداد 1390 به گزارش برنا، همسر دوم مرد 80 ساله وقتی از سومین ازدواج همسرش باخبر شد به دادگاه خانواده رفت و از شوهرش شکایت کرد. وی همزمان با تسلیم دادخواستش گفت: «7 سال قبل وقتی به خاطر اختلاف‌های شدید خانوادگی خانه‌ام را همراه دو فرزندم ترک می‌کردم تصور نمی‌کردم شوهرم با زن جوانی ازدواج کند.»
وی در ادامه گفت : دختر 21 ساله‌ای بودم که «سلمان» به خواستگاری‌ام آمد. به خاطر وضع مالی بسیار خوبش به تفاوت سنی 30ساله‌مان توجهی نکرده و با مهریه 50 هزار تومان به عقد دائم شوهرم درآمدم. اما خیلی زود متوجه شدم شوهرم قبل از من ازدواج کرده و همسر ش با دو فرزندشان در حوالی مشهد زندگی می‌کرد.
با اطلاع از این موضوع بشدت رنجیده خاطر شده و تصمیم گرفتم از او جدا شوم. اما وقتی متوجه شدم باردارم از جدایی پشیمان شدم. با این حال از همسرم قول گرفتم بین من و همسر دیگرش عدالت را رعایت کند. بعد هم سعی کردم از سر ناچاری موضوع را به فراموشی بسپارم و با شرایط کنار بیایم و زندگی کنم. اما افسوس که رفتارهای سرد و بی‌روح و خسیس بودن شوهرم هر روز شرایط زندگی را به ما سخت‌تر و سخت‌تر می‌کرد.
مدتی از تولد پسر اولم نگذشته بود که متوجه شدم فرزند دیگری در راه دارم، اما تولد دومین فرزندمان هم تأثیری در تغییر رویه زندگی شوهرم نداشت. به همین خاطر چند بار تصمیم به جدایی گرفتم اما به خاطر فرزندانم تحمل می کردم تا اینکه سرانجام 7 سال قبل کاسه صبرم به سر آمد و به دنبال اختلاف‌های شدید و درگیری با «سلمان» خانه را ترک کردم و همراه بچه‌هایم به اطراف تهران آمده و با اندوخته‌ای که داشتیم خانه‌ای اجاره کردیم تا هم از محیط سرد زندگی‌ام دور باشم و هم فرزندانم بتوانند به تحصیل و کار بپردازند.
در این مدت نیز هر چه تلاش کردم شاید همسرم به زندگی بازگردد بی‌نتیجه بود. البته تاچند سال از او هیچ خبری نداشتیم. تا اینکه 3 سال قبل ما را پیدا کرد به سراغمان آمد. با اینکه دل خوشی از زندگی مشترک و اخلاق و رفتارش نداشتم اما از آمدنش خوشحال شدم. غافل از اینکه او برای گرفتن اجازه ازدواج مجدد به دیدنم آمده بود. او قصد داشت دومین «هوو» را وارد زندگی‌ام کند که بشدت از رفتارهای توهین‌آمیز همسرم ناراحت شدم و با اعلام مخالفت شدید برای ازدواجش او را از خانه بیرون انداختم تا اینکه چندی قبل متوجه شدم او با دختر جوانی ازدواج کرده. با شنیدن این خبر احساس کردم تمام 29 سال زحمت و تلاش‌هایم برباد رفته. به همین دلیل تصمیم گرفتم از همسرم به خاطر سومین ازدواجش آن هم بدون اجازه شکایت کنم.
شوهرم وقتی از شکایتم مطلع شد درخواست عدم تمکین به دادگاه داد و از من شکایت کرد. به همین دلیل امروز به دادگاه آمده‌ام تا تکلیف زندگی‌ام را مشخص کنم.»
زن با چشمان اشکبار گفت: «حاضرم به زندگی‌ام بازگردم و در کنار همسرم زندگی کنم به خاطر اینکه در این مدت هر دو پسرم را به سرو سامان رساندم و حالا تنها زندگی کردن برایم بسیار سخت است بنابراین حاضرم با همسرم زندگی کنم.»
در این میان پیرمرد که تا آن لحظه سکوت کرده بود به قاضی گفت: همسر اولم 9 سال از خودم کوچکتر بود اما از زندگی و نوع رفتارهایش راضی نبودم. بنابراین تصمیم گرفتم دوباره ازدواج کنم. به همین دلیل به خواستگاری‌ «کبری» رفته و او را به عقد دائم خود درآوردم. اما هرگز تصور نمی‌کردم او نیز زن مورد نظرم نیست!
7 سال قبل هم به دنبال قهر همسرم، تصمیم گرفتم تنها زندگی کنم، اما نتوانستم بیش از 4 سال طاقت بیاورم. به همین خاطر به سراغ او رفته و گفتم اگر ظرف یک هفته به خانه برنگردد ازدواج خواهم کرد. اما او که تمام حرف‌هایم را بهانه می‌دانست بی‌توجه به درخواستم به خانه بازنگشت و من هم در 77 سالگی با دختر جوانی ازدواج کردم. آقای قاضی با اینکه همسر سومم بیش از 40 سال از من کوچکتر است اما به خوبی درکم می‌کند و من او را بیشتر از دو همسر قبلی‌ام دوستش دارم. او بیش از آنکه به فکر زندگی و پول باشد به فکر من است و ما برای زندگی خود برنامه‌هایی داریم تا روزهای متفاوتی را با هم تجربه کنیم. حالا هم 3 سال است با او زندگی می‌کنم و حتی یک بار هم دعوا نکرده‌ایم. حالا هم به هیچ عنوان حاضر نیستم همسر دومم را به خانه بازگردانم زیرا از زندگی فعلی‌ام راضی هستم و اگر «کبری» از شرایط ناراضی است می‌تواند درخواست طلاق کند.