عشق های جوانی

وقتی نوجوان بودم به نظر خودم خیلی دست و پا چلفتی بودم. دوستانم هرکدام برای خودشان پارتنری پیدا می کردند و خوش بودند ولی من نه اعتماد به نفسش را داشتم و نه نحوه ایجاد ارتباط را بلد بودم. این موضوع همیشه برایم یک کمبود و شکست در زندگی محسوب می شد. وقتی بزرگتر شدم و فهمیدم برای ایجاد ارتباط عموماً پسرها به دروغ به دخترها قول ازدواج می دهند و بعد از مدتی هم طرف را فی امان الله رها می کنند، دیدم که خدا را شکر که بلد نبودم ارتباط برقرار کنم. چون از یک طرف خیلی بی وجدانی می خواهد که از یکی سوء استفاده کنی و قول دروغ بدهی و اگر هم می خواستم به قولم وفا کنم قطعاً آینده خودم را تباه کرده بودم.

جالبه در کشور ما 90% دوستیها یا با آرزوی  و یا با وعده ازدواج شکل می گیرد! و 90% از این 90% به دلایل مختلف به شکست مواجه می شود و بر اساس فرهنگ ما، دخترها در این رابطه مغبون می شوند.

ورود آدم به بازیهای عشقی دوران نوجوانی خیلی زیبا و هیجان انگیز است ولی در عین حال بسیار پرمخاطره است. حوادثی که ممکن است در یک رابطه عشقی بوجود آید: خبردار شدن خانواده های دو طرف و واکنش اعضای هریک از خانواده ها به این رابطه (از مخالفت و دعوا و کتک کاری گرفته تا دادگاه و شکایت و قتل! که هر روز در صفحه حوادث روزنامه ها نمونه های آنرا می خوانیم) ...  ورود رقیب به میدان و نحوه برخورد با او ..... مطلع شدن افراد سودجو از این رابطه و سعی در ایجاد مزاحمت، سودجویی و باج گیری..... دروغگو درآمدن طرف مقابل و شکست در رابطه و عواقب روحی آن .... گیر افتادن بدست نیروی انتظامی یا حتی افراد فضول خیابانی! ....   

و شاید هم همه چیز بر وفق مراد پیش برود! یعنی طرف ما به قول معروف همان نیمه گم شده ما باشد و خانواده های دو طرف هم هیچ اخلالی در کار ایجاد نکنند و همه چیز به خوبی و خوشی پیش برود!

خوب چند درصد احتمال خوب پیش رفتن داستان وجود دارد و چند درصد احتمال شکست آن؟

به نظر من، در کشور ما، که فرهنگ و قوانین موجود این موضوع را جرم محسوب می کند، ورود به بازیهای عشقی دوران نوجوانی به درد سر انداختن خود است و احتمال آنکه بر سرنوشت آدم تأثیر بگذارد و 180 درجه آنرا تغییر دهد بسیار زیاد است. روزها و ساعتهایی که آدم می تواند برای شکل گیری آینده خود سرگرم تحصیل باشد باید اطراف مدرسه یا خانه طرف بپلکی!! یا در حال چت کردن و اس ام اس زدن و نامه پراکنی باشی.