فشار جنسی ای که به علت غیرقانونی و تابو بودن رابطه دختر و پسر در کشور ما به جوانان وارد می شود به حدی است که معمولا این فشار از راههای به مراتب ناسالمتر و بعضا در شکل یک جنایت خودش را نشون می ده. برای مسئولین و طراحان اجتماعی البته این مهم نیست. مهم این است که یک توریست مسـلمان وقتی در خیابانهای تهران قدم می زند ظاهر همه چیز اسـلامی بنماید. کسی در خیابان مشـروب نخورد و دختر و پسری در حال معاشقه نباشند. حالا زیر پوست شهر چه می گذرد، هر چه می خواهد بگذرد! فساد، مواد مخدر، جنایت .... عدم تخلیه ی این فشار سلامت همه بخشهای اجتماعی جامعه را مختل کرده است. در دانشگاه ها تقریبا می توان گفت تمرکز اصلی دانشجویان نه بر روی دانش و پژوهش بلکه استفاده از فرصت دانشگاه برای ایجاد رابطه با جنس مخالف است و تخلیه ی فشارهای جنسی چند ساله است. در جاهای دیگر نیز این تاثیر کمابیش در اشکال مختلف وجود دارد. دو خبر تاسف بار زیر هم نمونه هایی از رویکرد سطحی نگرانه به مسائل اجتماعی در کشور فلک زدهی ماست.
تاریخ انتشار: ۰۷ دی ۱۳۸۹ - ۰۹:۳۶ توطئه ابلیس سیاه برای دختر دانشآموز قدس: ابلیس فراری، سناریوی سیاه ربودن دختر دانشآموز را کلید زد. راز پرونده ابلیس فراری زمانی فاش شد که پدر یک دختر 14 ساله، 29 اردیبهشتماه سال جاری به کلانتری 129 جامی مراجعه کرد و خبر از ربوده شدن دخترش هنگام بازگشت از مدرسه داد. وی گفت: 2 روزی میشد که دخترم بشدت مضطرب و نگران بود. مرتب گریه میکرد. فکر میکردم در مدرسه برایش اتفاقی افتاده است. مادرش میگفت با همکلاسیانش درگیر شده و معلمش تنبیهاش کرده است تا اینکه خالهاش راز عجیبی را فاش کرد. وی گفت: دخترم با خالهاش تماس گرفته و مدعی شده بود که در راه مدرسه پسر جوانی در نقش پلیس او را ربوده و تسلیم خواسته شوم خود کرده است. وقتی همسرم با گریه ماجرای ربودن دخترم را برایم تعریف کرد، بهم ریختم و برای شکایت به کلانتری آمدم. پس از طرح ادعاهای پدر این دختر 14 ساله، پرونده برای رسیدگی و افشای حقیقت به شعبه اول دادسرای منیریه تهران فرستاده شد و با دستور بازپرس مکرمی، تیمی از ماموران اداره 16 پلیس آگاهی پایتخت ماموریت یافتند تا متهم پرونده را شناسایی و دستگیر کنند. در نخستین شاخه از بررسیها، دانشآموز 14 ساله برای بازجویی و تحقیق به دادسرا احضار شد. این دختر 14 ساله با گریه به بازپرس مکرمی گفت: آن روز از مدرسه تعطیل شدم و به سمت خانه میرفتم، ناگهان مردی سر راهم قرار گرفت، بارها او را در حوالی مدرسه دیده بودم. آن مرد سد راهم شد و گفت که مرا با پسری دیده است. میگفت چرا با پسر نامحرم صحبت کردی؟ من هم ترسیدم و گفتم من به خدا با کسی صحبت نمیکردم. وی ادامه داد: فکر کردم آن مرد پلیس است، بعد با عصبانیت گفت که حتما مواد همراهم است. گفتم به خدا من معتاد نیستم. آن مرد به بهانه اینکه میخواهد مرا بازرسی کند به داخل کوچه خلوتی برد. بعد فریاد زد که به ساختمان نیمهکاره بروم. در آنجا مرا مورد آزار و اذیت قرار داد. من هم گریه کردم و به او التماس میکردم که کاری با من نداشته باشد. میگفت اگر به کسی حرفی بزنم مرا به مدیر مدرسه لو میدهد و اخراجم میکنند. ترسیده بودم و جرات نمیکردم این ماجرا را برای پدر و مادرم تعریف کنم. 2 روز بعد وقتی دوباره او را حوالی مدرسه دیدم، دوباره به سراغم آمد. راهم را تغییر دادم و به خانه آمدم. بعد با خالهام تماس گرفتم و موضوع را برای او گفتم. او هم مادرم را در جریان قرار داد. پس از اظهارات این دختر 14 ساله، وی برای شناسایی متهم به پلیس آگاهی رفت و در بررسی آلبوم مجرمان سابقهدار پسر جوانی را شناسایی کرد. وی که پیش از این به اتهام قاچاق کالا دستگیر و پشت میلههای زندان را تجربه کرده است، تحت تعقیب قضایی و پلیسی قرار گرفت. پلیس ردی از وی در حاشیه تهران به دست آورده و این درحالی است که ماموران حوالی مدرسه را تحتنظر قرار دادهاند تا چنانچه متوجه رفتارهای مرموز پسر جوانی شدند وی را دستگیر کرده و راز پرونده فاش شود. ۰۷ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۰:۰۴ آزار دختر معلول ذهنی توسط ناپدری خراسان: بعد از مرگ شوهرم تصمیم گرفتم برای بچههایم هم پدر باشم و هم مادر، اما افسوس که به اصرار خانوادهام تن به ازدواجی عجولانه دادم و همسر مردی عیاش و هوسران شدم که بویی از انسانیت و معرفت نبرده است. زن ۴۸ ساله در حالی که صدای بغض گرفتهاش حکایتی غم بار از ضجههای غریبانه او در شبهای دلتنگیاش داشت در مرکز مشاوره پلیس خراسان رضوی افزود: یکی از دخترانم معلول ذهنی است و ۲۷سال سن دارد. از مدتی قبل متوجه شدم که او مضطرب و نگران است و انگار از مسئلهای رنج میبرد. من موضوع را جدی نگرفتم تا اینکه دخترم از خانه فرار کرد. گم شدن این بچه بیآزار برایم خیلی نگران کننده بود و با کمک برادرم پس از چند ساعت او را داخل یک پارک در حالی که گوشهای نشسته بود و از سرما به خود میلرزید و گریه میکرد پیدا کردیم. «ملوک» حاضر نبود به خانه برگردد و ما با توسل به زور او را به منزل بردیم. مادر دل شکسته اشکهایش را پاک کرد و افزود: من در مورد این رفتارهای فرزندم مشکوک شده بودم و متاسفانه با اندکی دقت فهمیدم که ناپدریاش او را مورد آزار و اذیت قرار میدهد. با اطلاع از این موضوع قلبم گرفت و نمیتوانستم چیزی به کسی بگویم چون اگر برادرانم بویی از این مسئله ببرند خون به پا خواهند کرد. به ناچار فرزند بیگناهم را به یکی از موسسههای نگهداری دختران وابسته به سازمان بهزیستی بردم و دوری از پاره تنم را به جان خریدم اما افسوس که از عهده هزینههای نگهداری فرزندم در این مرکز برنمی آیم و میترسم بچهام را به خانه برگردانم. زن ۴۸ ساله آهی کشید و افزود: نمیدانم چرا بدون انجام تحقیقات درست و حسابی و فقط برای اینکه مونس و همدمی داشته باشم تن به این ازدواج شوم دادم. |