رابطه بیکاری و افسردگی

در ایران ما، تا همین 30-40 سال پیش اکثریت مردم روستایی بودند. شهریها هم از سنتهای غلیظ دینی واجتماعی پیروی می کردند. در یک جامعه روستایی زنها واقعا نیمی از بار زندگی را بر دوش می کشیدند. در مناطق روستایی و حتی شهری آن زمان آب لوله کشی وجود نداشت. زنها از صبح برای شستشوی لباس و ظروف باید به سر چشمه یا چاه آب می رفتند. پختن غذا و رسیدگی به امورات حداقل 5-6 تا بچه قد و نیم قد، رمقی برای زن خانواده نمی گذاشت. اگر هم چیزی می ماند باید صرف قالی بافی برای تأمین هزینه های زندگی می کرد. اگر زن روستایی بود، وظیفه دوشیدن گاو و گوسفند هم با او بود. در فصل برداشت محصول هم حتماًباید همپای مردان در برداشت کمک می کرد.

با پیشرفت ظاهری جامعه­ی ایران ، افزایش رفاه اجتماعی و افزایش شهرنشینی، دیگر زنها مجبور نیستند برای شستن لباس و ظروف وقت یا انرژی چندانی مصرف کنند. با زدن یک دگمه، ماشین لباسشویی و ظرفشویی این وظایف را انجام می دهند. دیگر خانواده های پرجمعیت از مد افتاده و کسی حوصله­ی بچه داری ندارد و حداکثر یک یا دو بچه بیشتر ندارند. که آن هم بخش بزرگی از کار سرگرم کردن بچه ها به مهد کودک و دبستان محول می شود.

زنهای شهری برای تأمین هزینه های خانواده، دیگر علاقه ای به قالی بافی ندارند. من در اطراف خودم تعداد زیادی از زنها را می شناسم که صبحها تا ساعت 10 -11 خوابند و هیچ میلی به یاد گرفتن مهارت یا هنری ندارند. بیکاری، بی برنامگی و بی هدف بودن در زندگی ، آدم را حساس می کند و بیماریهایی همچون افسردگی را گسترش می دهد. اگر توجه کنیم می بینیم مادران ما با آن همه فشار زندگی و با این که معمولاً از دست شوهرشان کتک هم می خوردند و ناسزا هم میشنیدند، کمتر افسرده می شوند. ولی الان با کمتر احساس کم توجهی، زن یا دختر خانواده دچار افسردگی و کمبود و محبت می شود.

من فکر میکنم بیشتر این بیماریهای جدید شایع بین زنها ناشی از بی هدف بودن است. در کشورهای غربی، اگر ماشین لباسشویی و ظرفشویی وجود دارد، از آنطرف اصلاً باب نیست که زن در خانه بنشیند (یا بخوابد) و مرد کار کند. بلکه زنها هم نیروی فعال کار جامعه محسوب می شوند. وقتی برای دستیابی به حقوق برابر تلاش می کنند قطعاً حاضرند مسئولیت تأمین درآمد خانواده را هم بصورت برابر با مرد بر عهده بگیرند. ولی در ایران ما، از آنجا که همه چیزمان درست است، خدا را شکر در این مورد هم کارمان درست است. تعداد کمی از این 60% دانشجویان دختری که فارغ التحصیل می شوند واقعاً برای پیدا کردن شغلی متناسب با رشته شان تلاش می کنند. بلکه بیشتر آنها از مدرک برای بالا بردن کلاس اجتماعی خود استفاده می کنند.

این خبر را بخوانید:


زندگی سرد، زن را به ورطه اعتیاد کشاند

خراسان: رنگ صورتش مثل گچ دیوار سفید شده بود و سراسیمه و مضطرب به نظر می رسید. او با دیدن زن جوان جلو رفت و در کنارش روی زمین نشست.
بابک با صدایی لرزان گفت: مرجانه، تو این جا چه کار می
  کنی و جدی جدی به مواد مخدر اعتیاد داری؟چرا مرتکب چنین اشتباهی شدی و فکر بچه بی گناهی که قرار است چند ماه دیگر به دنیا بیاید را نکردی؟

بابک در حالی که به شدت ناراحت و نگران بود با چشمانی گریان به گوشه ای رفت و روی صندلی نشست. دقایقی بعد مرجانه در دایره اجتماعی کلانتری نواب مشهد گفت: ۳ سال قبل با بابک ازدواج کردم. او فردی تحصیلکرده و مودب است و موقعیت شغلی بسیار خوبی دارد اما افسوس که از همان روز اول زندگی مشترک مان تمام وقت خودش را برای کارش گذاشت و هر موقع به خانه برمی گشت مثل مرده متحرک، خسته و کوفته بود.
من احساس تنهایی و افسردگی زیادی پیدا کردم و همیشه از برخوردهای سرد و بی روح همسرم گلایه داشتم اما بابک می گفت هر موقع حوصله ات سر می رود به پارک نزدیک خانه برو و خودت را سرگرم کن.شوهرم با این خونسردی و بی تفاوتی که نشان می داد حرصم را درآورده بود و من نیز هر روز بعدازظهر به پارک می رفتم.
متاسفانه چند ماه قبل در پارک با دختر جوانی آشنا شدم که از بی مهری نامادری اش می نالید. او هم مثل من تنها بود و ما خیلی زود به هم انس گرفتیم. افسوس که ارتباط با این دختر ناشناس باعث شد تا تحت تاثیر حرف های او برای این که آرامش پیدا کنم به موادمخدر صنعتی آلوده شوم و در مدت کوتاهی به این مواد زهرماری وابسته شدم. من خبر نداشتم که باردار شده ام و الان مدت ۲ ماه است که متوجه این موضوع شده ام. در این مدت خیلی سعی کردم ترک کنم اما نتوانستم و امروز برای گرفتن مواد به منزل یک خرده فروش مواد مخدر رفته بودم که دستگیر شدم.

مرجانه اشک هایش را پاک کرد و بیان داشت: لعنت بر من که خودم را به این بدبختی و فلاکت انداختم.....